چادر
مي گويي: چادر نمي پوشم چون مزاحم است،
مي گويم: مي پوشم چون محافظ است.
مي گويي: نمي پوشم چون زيبايي ام را مي پوشاند،
مي گويم: مي پوشم چون مرا از چشم هاي هرزه مي پوشاند.
مي گويي: رنگ سياهش مخالف شادي است،
مي گويم: با سياهي اش، شادي را به خانه خودم و ديگران هديه مي دهم.
مي گويي: كج سليقگي است لباس به اين گشادي،
مي گويم: سليقه ات را بگذار در آرايش براي همسرس.
مي گويي: زن بايد هنر داشته باشد و هنرش در لباس و چشم و لب و ابرويش نمايان شود،
مي گويم: دلبري از جوان هاي بي همسر و مردان متأهل هنر نيست.
مي گويي: مي خواهم آزاد باشم،
مي گويم: نمي خواهم آزادي ام، جامعه را به اسارت شوت ببرد.
مي گويي: دلت پاك باشد، ظاهر كه مهم نيست،
مي گويم: دل پاك جامعه اش را آلوده نمي كند.
مي گويي: خب چرا گير به مردها نمي دهي،
مي گويم: آنها مظهر ناز و عشوه، دلبري و زيبايي نيستند.
مي گويي: خب آنها نگاه نكنند.
مي گويم: آنها كه ايماني ضعيف يا دل هاي مريض و چشم هايي خائن دارند، به تو گوش مي دهند؟
مي گويي: بي شوهر مي مانم؟
مي گويم: مردي كه مراقب چشم هايش نيست فردا روزي عاشق ديگري مي شود.
سيده پروين نجفي
پايه اول - 1397