بهار
پروانه های سبز مخملی سر از پیله های قهوه ای خود در آوردند.
انگار بهار رنگ مرده ی شاخه ها را هم عوض کرده، چه قهوه ای زنده ای …!
بهار چنان زیباست و آمدنش پر برکت که حتی بوته های خار هم به ول وله می افتند. آنها هم دوست دارند، خودی نشان بدهند، لباس گل می پوشند.
بهار کسی را برای گل پوشی مجبور نمی کند، همه خود به میل خود گل می پوشند.
گویی قافله ای ست به سوی زیبایی ها که جا ماندن ازاو ننگ است و کسر شأن.
امام من هم برای گل پوشی کسی را مجبور نمی کند.
به گردن شیعیانش بوسه می زند، تیغ نمی کشد.
در جوی ها خون روان نمی شود! بوی تعفن خون فضا را پر نمی کند!
بوی عطر گل و گلاب است که شامه را نوازش می زند!
حتی آنها که خار بودند و خوار، خود را از این بهار محروم نمی کنند.
گویی قافله ای ست به سوی زیبایی ها که جاماندن از او ننگ است و کسر شأن …!
چه زیبا حضرت فرمود:« القرآن ربیع القلوب»
بهارم!
باشد هفت سین سلام آمدنت . . .
خانم ادریسی، پایه اول