بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم
هو الطیف
بیا تا مونس هم، یار هم، غمخوار هم باشیم |
|
انیـــس جــان هم، فرســوده و بیمــار هم باشیــم |
شب آیـد شمع هم گردیـم و بر یکدگر سوزیـم |
|
شود چون روز دست و پای هم، در کار هم باشیم |
دواید هم، شـفای هم، فــدای هم، برای هـم |
|
دل هم، جان هم، جانـان هم، دلــدار هم باشیــم |
یکی گردیــم در رفتــار و در کــردار و در گفـتــار |
|
زبان و دست و پای یک کرده، خدمتکار هم باشیم |
خدا را شاکرم که بر من منت نهادو مرا برای خدمت برای بهترین مخلوق خود که در این دنیای وانفساه، در این محیطنورانی علم و معرفت، که بهترین انتخاب تو بوده، گماشته و با تمام باورم می گویم که تو ای عزیز هیچ منتی بر تو نیست بلکه این من هستم که خداوند متعال بر من منت گذاشت که در خدمت تو باشم چرا که اگر مقام شاگردی نبود، استاد و حوزه ای هم در کار نبود. منت خدای را که ما را قرین رحمت های الهی خویش قرار داد.
دخترم! اگر انسان بخواهد ارزش های وجود خود را به منصه ظهور در آورد، و نیروهای بالقوه خود را به فعلیت برساند باید در فضا و محیطی پاک و به دور از آلودگی باشد تا بتواند استعدادهای خود را شکوفا سازد چرا که مهمترین عامل انحراف و بروز گناهان محیط فاسد است که موجب رذایل اخلاقی و عادات زشت می گردد. محیط از نظر کیفی و کمی با هم متفاوتند ولی هر یک به سهم خود بر فکر و اندیشه ی انسان و اخلاق و رفتار او تأثیرگذارند. آفرین بر تو ای منتخب الهی که در این وادی علم و معرفت قرار گرفتی بیا تا
زنبور عسل خانه پر از شهد کنیم گر به گرد گل و گلزار طوافت باشد
و
می رود از سینه ها در سینه ها از ره پیمان صلاح و کینه ها
همنشین اهل معنا باش تا هم عطا یابی و هم باشی فتا
یک زمان هم صحبتی با اولیا بهتر از صدسال طاعت بی ریا
عزیزم می خواهم رازی را با تو درمیان بگذارم و پرده از اسراری زیبا بردارم؛ می خواهم گنجینه ای را برایت معرفی کنم که پر از اسرار الهی و نورانیت فراوان است؛ می خواهم صدف هایی پر از درهای مهر و محبت و صفا را رونمایی کنم و آن چیزی نیست مگر قلب با صفای تو که پیامبر درونی در آن جای دارد.
ولی ای عزیز بدان برای کشف آن زیبایی ها باید احساس نیاز کنی و دردمند شوی چرا که تا تشنگی را حس نکنی آب پیدا نخواهی کرد.
آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست
تشنه می نالد که کو آب گوار آب می گوید که کو آن آبخوار
کاری کن تا مورد دعای خیر آقا امیرالمؤمین علیه السلام شوی که فرموده خدا رحمت کند آن کسی که چون سخن حکیمانه ای را بشنود خوب فراگیرد و چون به هدایت ارشاد گردد، بپذیرد دست به دامن هادی و رهبری زند و نجات یابد.
می دانم این راه را آمده ای تا اسرار الهی را کشف کنی پس نباید حجاب های نورانی چون درس و بحث مانع دید آن حقیقت درون شود چرا که باعث با اسم و شعار ایمان و حوزوی بودن کسی مؤمن نمی گردد بلکه باید حقیقت نور ایمان در او تحقق یابد و از علائم و نشانه های ایمان بهره مند گردد که؛
هیچ نامی بی حقیقت دیده ای؟ یا ز گاف و لام گل، گل چیده ای؟
اسم خواندی، رو مسما را بجوی مه به بالا دان، نه اندر آب جوی
تا قیامت گر کسی مستی کند تا نشوند می چه سان مستی کند
ای گل همیشه بهار! من در نگاهت که پر از امید و توکل و شور و نشاط است می بینم زمانی که لب به سخن باز می کنی از فحوای کلامت معرفت، ادب و متانت می بارد و وقتی سکوت می کنی از وجودت حکمت و تواضع می درخشد و زمانی که قلب زیبایت در این راه با صبر و حوصله با مشکلات و سختی ها و ناملایمات دست و پنجه نرم می کنی تا سیاهی شب تار و خستگی این راه و کدورت های اطرافیان و معضلات جامعه با روشنایی صبح صادق و تلألو خورشید باز به امید و نشاط زندگی در یک روز نو و صبح جدید شروع می کنی و با نام و عرض ادب و سلام به ساحت مقدس معلم حقیقی و فرمانده ات آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پای راست خود را در حوزه می گذاری بر خود می بالم که با خوبانی چون شما هم قدم هستم.
خنده از لطفت حکایت می کند گریه از قهرت شکایت می کند
این دو پیغام مخالف در جهان از یکی دلبر حکایت می کند
زمانی که در پایان این دیدار با سینه ای مملو از علم و ادب و معرفت آموزه های دین را آموخته و برای پیاده کردن دستورالعمل ها در عرصه ی زندگی شتابان به سمت خانه حرکت می کنی، با نگاهی مادرانه پشت سر تو و با افتخار به این که قد و قامتت پر از حیا و عفت است، با تمام وجودم دعای خیری بدرقه ی راهت می کنم؛ خدایا این خوبان را به سلامت بدار و آبروی دین و حوزه بگردان و در تمام مراحل زندگی موفق قرار بده.
مشکن دلی که چشم امیدش به دست توست خواهد بر او گذشت ولیکن شکست توست
سرکار خانم رضایی از اساتید حوزه