تمنّای طلوع
10 اسفند 1391 توسط محمدی
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
به تماشای تو ای نور دل هستی، هست
آسمان کاهکشان، کاهکشان چشم به راه
رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست
قد رعنای تو را، سر و چمان چشم به راه
در شبستان شهود، اشک فشان دوخته اند
همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه
دیدمش فرشی از ابریشم خون می گسترد
در سراپرده چشمان خود، آن چشم به راه
نازنینا! نفسی اسب تجلی زین کن!
که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه
آفتابا! دمی از ابر برون آ! که بود
بی تو منظومه امکان، نگران، چشم به راه
زکریا اخلاقی