حسرت های تابستانی
فرصت های زندگی را هم می توان «رفو» کرد.
از «فرسایش عمر» هم می توان جلوگیری نمود.
به شرط آنکه نقاط آسیب پذیر یا آسیب دیده را بشناسی متوجه ضرر و خطر شوی. و گرنه، کسی که در ارزیابی زندگی و شخصیت خویش، دیدگاه روشنی از وضعیت خود ندارد، و نمی تواند خود را تجزیه و تحلیل کند، امیدی هم نیست که برای مرمّت آسیب ها و فرسودگی استعدادهایش فکری کند.
چه کسی بیشتر غصه می خورد؟
آنکه « آگاه» تر و بیناتر است.
وگرنه، آدم های بی خیال و بی خبر، غم و غصه ای ندارند و در گذران زندگی چیزی را کم نمی بینند تا به خاطر فقدانش اندوهگین شوند.
تابستان عمر، فصل میوه چیدن از «کشتهای بهاره» است.
«بهار زندگی»، دورانی است که انسان از فکر نیرومند، استعدادهای سرشار و توان جسمی و روحی بسیار برخوردار است؛ یعنی همان فصل «جوانی» …
« تابستان زندگی»، دوران بهره وری از تلاش ها و زحمات جوانی است. آنکه در فصل شاداب زندگی، بارش را ببندد و آموخته ها را بیاموزد و تجربه کسب کند، در بقیه ی مدت، از محصول آن تکاپو سود می برد.
کسانی هم «سرمایه ی جوانی» را هدر می دهند. نصیب آنان در آینده ی عمرشان جز «بار حسرت» و «میوه ی ندامت» نخواهد بود.
این را تجربه عمومی همه ی انسان ها نشان می دهد.
کافی است چند لحظه پای صحبت و سخن سالخوردگان بنشینی و تلخی حسرت روزهای برباد رفته جوانی را از زبانشان بشنوی.
حال، تو در کدام فصل زندگانی خود به سر می بری؟
جوانی ات را چگونه گذرانده ای، و «تابستان» زندگیت را چه سان سپری می کنی؟
آیا آنچه در پیش داری، «پاییز بی برگ و بار» و «زمستان خشک و سرد» است، یا بهاری پرثمر و فصلی پر نشاط؟
ایام «تعطیل» و «تحصیل» دانش آموزان، درس خوبی برای همه ی اقشار و همه ی ماطع حیات است.
بعضی ها از تعطیلات تابستانی شان لذت نمی برند و باز هم گرفتارند، چون در ایام تحصیل، کوتاهی کرده اند، و به کفاره ی آن قصورها و سهل انگاری ها، باید تابستان هم بخوانند و حفظ کنند و آزمون بدهند و با حسرت، مسافرت ها و تفریحات فارغان را تماشا کنند.
این مثل، پیوند دنیا و آخرت را هم به خوبی روشن می کند.
برخورداران از نعمت های بی زوال آخرت در بهشت مینو و خلد برین، میوه ی زحمات دنیایی خویش را در مسیر «طاعت و تقوا» می چینند.
و … گرفتاران عذاب دوزخ و حسرت قیامت، ثمره ی بی اعتنایی به مقدسات و رهنمودهای آسمانی پیامبران و توصیه های اولیاء خدا را می چشند.
آنجا هم دوزخیان، با حسرت به تنعّم و کامروایی بهشتیان می نگرند و آرزو می کنند که کاش فرصت دوباره ای می بود، تا جهالت ها و لجاجت ها را «جبران» می کردند.
ولی … افسوس، که در فرصت های موجود، کمتر به آن «حسرت های آینده» می اندیشند و خود را غرق در «لذت بی خبری» می سازند، لذتی که آنی و گذران است و در پی آن، کوه کوه بلا و گرفتاری و اندوه است.
نه تابستان سپری شده،
و نه فرصت عمر، به پایان رسیده است. تا می توان کوشید و بهره برد و ثمر چید، چرا سستی و بی حاصلی؟!
حیف از عمر، که همچون برفی در تابستان آب شود، و حیف از جوانی، که به دست غفلت، پرپر گردد …
برگرفته شده از کتاب چشم دل از جواد محدّثی