خدا خانه دارد ...
به نام خدایی که بر موجودات رحمتی فراگیر و برای نیکان رحمتی ویژه دارد.
ماه ذی الحجة از ماه های شریفه است که دهه ی اول آن، ایامش ایام معلومات است که در قرآن مجید ذکر شده و در نهایت فضیلت و برکت است. [1]
می خواهم خدا را حس کنم، خدایی که همین نزدیکی است؟!
الان یک جوری دلم گرفته که نمی خواهد خدایم پشت یک سلسله علت و معلول ها، پشت یک رشته ی دور و دراز ایستاده باشد.
نمی خواهم اول به یک عالمه کهکشان و منظومه و آسمان فکر کنم، بعد نتیجه بگیرم که بالای سر همه شان ایستاده است. خدای به آن دوری برای استدلال خوب است؛ من الان تو حال ضد استدلالم.
دلم می خواهد لمسش کنم، مثل بچه هایی که دوست دارند برق توی سیم را هم تجربه کنند. دلم هوای خدایی را کرده که می شود سر گذاشت روی شانه اش و غربت سال های هبوط را گریست. خدایی که بشود چنگ زد به لباسش و التماسش را کرد. خدایی که بغل باز کند و در آغوشم بگرید. خدایی که صدا می کند « و سارعوا الی مغفرة، من ربکم» خدایی که بشود دروش چرخید و مثل چوبان داستان موسی و شبان بهش گفت الهی دورت بگردم.
اما این خدا روی زمین لانه دارد. یک خانه ی ساده ی مکعبی با هندسه ای ساده و عجیب.
می شود سر گذاشت روی شانه های سنگی آن خانه و گریست. می شود پرده ی خانه را گرفت جوری که انگار دامنش را گرفته ای . می شود حس کرد صاحب خانه را .
خانه ای بی رنگ، خانه ای آزاد، بیت عتیق بیت الله «حتی حسرتش هم شیرین است.»
اول ذی الحجه آغاز موسم حج است، فصل پروانه شدن.
اینجا نقطه ی صفر پروانه شدن است. برگ های توت ما را فریب داده اند و ما همه ی این سال ها پیله تنیدیم، پیله پلیه، وای اگر این پیله ها ما را خفه کنند یا تا ابد کرم بمانیم.
حالا اینجا بیت الله است.
کسی از بیرون پیله ی ما می گوید بیا. کمک می کند تا رها شوی نه فقط از لباس هایت،بلکه از اسارت ها و بند و زنجیر هایت.
شادی پوست انداختن در بهار، تو را مست می کند، می گوید: پروانه کجا بودی؟! چرا دیر آمدی؟!
تو از اول قرار بود فقط دور این خانه بگردی!
حالا نزدیکم، نزدیک دست های مهربان تو !
کاسه ی کوچک و حقیر قابلیت من، به اندازه ی چند قطره ای باران بیشتر جا ندارد! سهم من از بارش های عظیم تو، فقط حسرت است. این چه توقعی است که از من داری؟!
توقع داری با چند مسئله رساله ای ، با دو تا سخنرانی روحانی کاروان، حج ابراهیمی به جای بیاورم؟!
با چشم بسته، با این کوری چند ساله، چطور نه پا پیش بگذارم و نه پس؟؟ چطور در مداری منظم دور تو بگردم؟!
کجایند دست های مهربان تو؟! این ظرفیت حقیر انگشتانه ای رو از من بگیر و مرا به وسعتت مهمان کن؟
معصومه تیموری ، پایه دوم ، برگرفته از کتاب خدا خانه دارد زا فاطمه شهیدی.