خدا می تواند
با سلام و صلوات و شعر و شعار عزاداران حسینی مقام معظم رهبری نشستند و مراسم شروع شد. سخنران و بعدهم مراسم عزاداری.
در تمام مراسم به این فکر بودم که آیا در حضور امام زمان عج الله تعالی و فرجه الشریف می توانم مثل سخنران و مداح این مراسم چیز قابل توجهی برای ارائه خدمت آقا بیاورم؟
اگر دستم خالی بود چه کنم؟ چقدر شناخت و معرفت دارم؟ اینجا که فقط تماشاچی بودم. تماشاچی
حالا که به این مکان مقدس دعوت شدم، حالا که انتخاب شدم با مولای خودم عهد می بندم که در راه این هدف بزرگ تمام توان خود را بکار گیرم تا ان شاء الله در زمان ظهور در محضر مولا سرافکنده نمانم.
وقتی از فکر و خیالاتم بیرون آمدم چشمم افتاد به نوشته روی دیوار و عکس خندان و زیبای حاج آقا دولابی.
نوشته بود: انسان درست نمی تواند ببیند و گاهی عوضی می بیند. می گوید از بچگی وضعم بد بود، بدشانس بودم. بگو خدایا تو بلدی، دست تو در آب و گل است. وضع مرا عوض کن، خدا از کار نیافتاده است می تواند.
خدایا کمکم کن.
اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً، فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ
به امید آن روز
اسما نجفیان
صفحات: 1· 2