دردهای فراموش شده
از گم شدن، از رها شدن، از لحظات پر از غفلت، از دورانی که آخرالزمان می خوانند و نگه داشتن ایمانت، از ایمانی که از نگه داشتن آتش در دست سخت تر است. از حقیقت و زیبایی هایی که زشت جلوه گر می شوند و از زشتی هایی که زیبا نمایانده می شوند.
از امیدهایی که جای خود را به یأس می دهند، از زرق و برق دنیا که هر لحظه ممکن است در دلم رخنه کند و جذابیت سادگی را برایم کهنه کند، از روزهای بدون یاد خدا، از کارهایی که بدون نام او آغاز شد و به گویی به پایان رسد.
از غم های کوچک و بی ارزشی مثل مد و آرایش جدید، غمِ نداری و
مشکلات که جای خود را با غم های بزرگ مثل دوری از امام زمانمان عوض کردند از نگاه تحقیرآمیزی که به عقایدت می شود، عقایدی که با تمام وجود آنها را باور داری، از غیبت و تهمت هایی که با آبروی مردم بازی می کند و موسیقی هایی که به بهانه ی مجاز و غیر مجاز بودنشان رزق گوشهای مان می شوند، گوش هایی که هنگام اداشدن امانت الهی، گویی کر می شوند و بی توجه به امانتی که آسمان و زمین از قبول آن سرباز زدند به صدای دنیا و خواهشهای دل گوش می سپرند.از حاضر شدن در دادگاهی که صاحب آن غیور است و ما را بخاطر بی غیرتی و اینکه زیبایی هایمان را نه برای محارم بلکه نگاه بیگانگان آراستیم و فکر و قلب جوانان را به هوس آلودیم محاکمه می کند و ما غافل از اینکه شاید در هنگام معصیت و زمانی که تحت ولایت شیطان و امراء قرار گرفته ایم مرگ ما دریابد. آری از فراموش شدن مرگ، از عادی شدن و توجیه گناه، از دشمن قسم خورده ای که کمر به نابودی مان بسته، از همسو شدن با جماعتی که مورد لعن و نفرین خدا و انبیایش هستند، از ترک دنیا بدون دل بریدن از تعلقاتش، از عبادت های پر ریا، از فراموش شدن محبت و عشقی که خالصانه و تنها برای رضای خدا به دیگران هدیه شود.
از دوستی و رفاقت هایی که بنا بر منفعت و موقعیت خاص افراد شکل می گیرد، از دوستان و آشنایانی که به هنگام نیاز غریبه می شوند، از فراموش شدن خاطرات سبز و بی غل و غش کودکی و بی رنگ شدن یاد مادربزرگ ها و پدربزرگ ها، از نگاه خسته و مأیوس پدری که فقط به اسباب مادی دلبسته است از درد و دل هایی که عوض گفته شدن در کنار سجاده ی عشق در گوش نامحرمان گفته می شود از عشق های مجازی و سردی که قداست و پاکی عشق را لکه دار کرده اند و از خانه های تهی شده از عطر معنویت و صفا، از حرف های تلخی که آسمان دل را تیره می کند. از مهمانی هایی که به جای افزودن محبت و کم کردن فاصله ها، فاصله ها را دو چندان می کند می ترسم و با تمام ترسم به تو ای مهربان پناه می آورم و از تو می خواهم ما به راه راست هدایت و از نور خودت بر قلب های یخ زده ما بتابانی و ما را از سقوط و نابودی نجات بخش.
الهام اکرامیان