عشق آسمانی
آه؛ خدای من، رسید شب آرزوها
در لیله القدر این آرزو را کردم که لیلة الرغائب را دریابم. دلم می خواست این شب نجوا کنم در خانه ی تو. دلم می خواست در این شب بگویم به تو بزرگترین آرزوی قلبم را. می خواستم معاشقه ام با تو در این شب باشد که بارالها
ما را در سودای کس دیگر نیست در عشق تو پروای کس دیگر نیست
جز تو دگری جای نگیرد در دل دل جای تو شد جای کس دیگر نیست
خدایا قلبم برای تو می تپد. همه ی وجودم مست عشق توست. هر صبح به امید روزم را آغاز می کنم که در راه وصال تو حتی فقط یک گام جلوتر روم. خدایا در این شب می خواهم از تو که ره صد ساله را یک شبه طی کنم. خدایا مرا به وصل خود برسان. خدایا می بالم به خود وقتی به یاد می آورم آن لحظه ای که گفتی به ملائکت، می خواهم نماینده ی خود را خلق کنم و او خلیفه الله است. لذت می برم که اسمائت را به من آموختی و از من خواستی تا از جانب تو آن را به ملائکت بیاموزم و این گونه از من دفاع کردی و سربلند ساختی. خدایا تو خود خدای عالمی و مرا خدای زندگی ام ساختی اما شرمنده ام که گاهی بیراهه می روم و به کوره راه می رسم می ترسم، کودکی می کنم و تو را فراموش می کنم؛ حتی خودم را. فراموش می کنم که بالاتر از من خدایی است. خدایا ببخش مرا که گاهی فراموش می کنم چون تو هستی منم هستم. و گاهی چند گام به عقب می روم و مانند مورچه زمین خورده از بلندی مجبورم دوباره راهم را به سویت طی کنم. خدایا دراین شب مرا به وصال خود برسان که همه لحظه هایم با تو سر شود نه با غصه دوری از تو؛ و اینکه چه کنم تا تو را دریابم.
خدایا همه بندگانت را عاشق خود کن و مرا به وصال خودت برسان.
خدایا هیچ عشقی به زیبایی عشق آسمانی تو نیست.
و ای عاشقان آسمان را دریابید؛ هیچ عشقی در زمین نیست که زمینیان نزند.
یزدانی، پایه اول