هر شب در خيال خويش
21 شهریور 1392 توسط محمدی
هر شب در خيال خويش
ضريحت را
با آب ديدگانم غبارروبى مى كنم
و با نسيم كبوتران،
ضريحت را در ديدگانم مجسم مى كنم
و بر گنبد طلايى ضريح تو طواف مى گذارم
چشم هايم شيدا،
براى يك لحظه، يك ثانيه
حضور صميمى ات را در ضريح ترسيم مى كند
و من بى قرار مثل يك قطره حباب
رنگين ترين رؤيا و مجنون ترين مجنون مى گردم
و از خطوط سبز تخيل بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو حكايت هاى خسته جانم را بازگو مى كنم
و كبوتر ذهنم را از حرم تنگناى خويش
بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم.