يا علي! مي ايستي؟ يا مي روي؟
اي كه درد مرا دوا كردي!
بامنِ بي وفا چه ها كردي!
تير بر دل زدي و بر جان خورد!
شد صحيح، آنچه را خطا كردي!
از بهشت و جنّتِ دنيا
يا علي جان، مرا رها كردي!
يك نگاهت، مرا ز من بگرفت
من ندانم، دگر چه ها كردي!
دل ربودي و جان فداي تو شد
تو مرا، بيت الاحزانِ خود كردي!
كار توست، غارت جان هاي ما
چون به سوي صيد دل ها مي روي!
مي روي و همرهت دلهاي ما
از پس تو، اي كه زيبا مي روي!
مي روي و شهر، گريان مي شود
باغ، صحرا مي شود، چون مي روي!
باغ، صحرا گشت و صحرا باغ شد
تا ز منزل، سوي صحرا مي روي!
جان و دل خواهم كه قربانت كنم
يك نفس، مي ايستي؟ يا مي روي؟
خانم فاطمه چترائي، پايه چهارم، 1397