چرا به حوزه آمدم...
می دانم کی بود شب عرفه یا شب قدر شاید هم شب آرزوها. لیلة الرغائب که از تو ای خدای مهربان درخواست کردم که مرا در مسیری قرار دهی که به رضا و وصال شما برسم…
تو از درون من باخبری و می دانی که درونم چه ولوله ای و هیجانی برپاست. تو می دانی هدفم چیست و چرا می خواهم …
چشمانم را که باز کردم دیدم پا در مسیر حوزه گذاشتم، لحظه ای مات و مبهوت به خود نگاه کردم …
خدایا
آیا این همان مسیری است که برای وصول به هدفم طی کنم؟!
هنوز در بهت خود مانده بودم که مرا سرباز امام زمان عج الله تعالی فرجه خطاب کردند…
تازه دستگیرم شد که عنایت بود که مرا به اینجا خواند…
و من به درستی فهمیدم با عنایت آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه و نگاه همیشگی شما مسافر مسیری شدم که اگر خوب گام بردارم به تو و رضایت خواهم رسید…
پس مثل همیشه از شما می خواهم که قدم هایم را در این سفر تا به تو رسیدم محکم گردانی و آنگونه ام نمائی که دیگر شرم از نگاه مولایم نداشته باشم …
به امید کرم و لطف تو …
معصومه صالحی، پایه اول