چه بخواهم؟
ای مهربان هستی بخش من!
گفتی از تو بخواهم، تو که بندگانت را صدا می زنی “بنده ی من” و ماه را ماه خود می دانی. گفتی از تو طلب کنم تا عطا بخشی؛ مگر پیش از این، حتی پیش از آن که دست تمنّا بر طلب بردارم نبخشیدی آن چه را که نه سزاوار من که از کرم تو خدای رئوف من بود. چگونه در دل سیاه شب لب به سخن بازکنم در حالی که قلبم را نقطه های سیاهی احاطه کرده که من را از توی محبوب دور می کند. مگر می شود ظلمت با نور در آمیزد؛ مگر می شود من ناچیز فقیر بی چیز از تو خدای بزرگی که حتی بزرگی اش را به زبان نتوان آورد، چیزی طلب کنم؟ پس ببخش همچون تمام لحظه های عمرم تا باز هم به امید بخشش تو به درگاهت آیم؛
أستغفر الله ذوالجلال و الاکرام من جمیع الذنوب و الآثام.
مهربان خدای خوب من! چه چیز را از تو آرزو کنم که تو تمام نیاز منی در تمام لحظه های بودِ نبودنم. تو تمام هست منی و تا این هست، هست چه چیز دیگر از تو بخواهم؟!
قلبم را بخواهم از تو که نجوای تک تک تپش هایش “رب” باشد؛ زبانم را از تو بخواهم که صدای سکوت و فریادش “الله” باشد؛ چشم را از تو بخواهم که همه ی وجودش “وجه الله” باشد؛ دستم را که فقط بر آستان بی کران تو دراز شود و به درگاه لطف تو دست التماس زند؛ پایم را که در کهکشان هدایت تو گام بردارد؟!
چه از تو بخواهم که تو خود به من عطا کرده ای و من چونان جاهل گاه مقصر گاه قاصر، نسیان می کنم به درگاه عشق تو و گاه عقب می مانم از کاروان عاشقان کویت.
پس در این شب از تو خود را طلب می کنم، خود را آنگونه که عاشقش کردی و در اقیانوس عشق خود رهایش نمودی، خود را آنگونه که خود عشق بودم و معشوق و عاشق.
الهی أنت کما أحبّ فاجعلنی کما تحب.
سرکار خانم فاطمه مؤمنی