احساس شیعه بودن
من شیعه ام، عابری از جای پای 14 نور مقدس، صدای من، صدای بلند دلم است وقتی که می خواهم جلسه ی معارفه ای با 14 معصوم داشته باشم.
من شیعه ام، شاعر تمام لحظه های ناب و گمشده، پرستار تمام یاس های بیمار، مرهم همه زخم های شاپرک ها و همدم تمام بال های ناتوان.
صدای من، صدای تمام بی عدالتی ها و بی احساسی هاست. چشمانی دارم که نگاهشان زنده است، لبهایی که می توانند حرف های هزار چهره ی شهرشان را بزنند، گوش هایی که حرف های سکوت را می شنوند و دستانی آبی که تمام لحظه ها را رنگ می زنند و دلی که صدای تمام دل ها را می شوند.
صدای من، صدای یک شیعه است وقتی که می خواهد دیوار بلند تفاوت را از بین همه بردارد و محبت و یکرنگی را به تمام دنیا باز گرداند.
من از خاک تیره قد کشیده ام، دست هایم را افراشته ام تا جوانه بزند و به گُل بنشیند. پنجره دلم را به سوی بیکران آسمان کشوده ام و با ستاره های اسمان طرح دوستی ریخته ام.
به هیچ کس اجازه نخواهم داد بی اعتنا از روی برگ های سبز بگذرد و به دست بی عاطفه هیچ غروری، اجازه تاراج خرمن ایمانم را نخواهم داد.
من شیعه ام پناهگاهی برای از خود رهیدن و به رهایی رسیدن قرار گاهی برای همه طوفان ها، فریادی که می تواند تمام مانداب های بدبو را به تکاپو اندازد.
من شیعه ام، تسلیمم، فرمانبردارم، عارف و معتقدم و معترفم؛ پس پروردگارا همان گونه که مرا به این شرافت سرافراز کردی و به این فضیلت گرامی داشتی و به این نعمت بزرگ بر من منت نهادی، یاریم فرما تا زمانی که زنده ام ولایت و دوستی و دین و آیینم ثابت قدم باشم. عاقبت، توفیق اطاعت و معرفت و بهرهمندی از شفاعت را نصیب من بگردان.