احساس پايه اولي
علم راهي است براي رسيدن به عمل.
حوزه مقدمه است، درس مقدمه است، هدف دل من است كه حرم خداست؛
حرمي كه همه را در آن راه داده ام جز خدا، حرمي كه خود خدا در آن غريب است، آمدم ضرب ضربا بخوانم به اميد روزي كه ضربتي بزنم به ابليس.
آمدم ذغال جمع كنم به اميد روزي كه با آن آتشي برافروزم.
آمدم دانا شوم به اميد روزي كه به عشق او مانا شوم.
روزي كه خوف و حزنهايم «لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون» شوند.
آمدم تا روزي از ميدان مين هوس هايم رد شوم، فقط به اميد دست غيبي تو؛
نه زانوهاي سست من. آري! روزي كه «من الظلمات الي النور» بشوم.
آمدم به اميد روزي كه دل و فكر و زندگي ام حرم تو باشد نه مرتع شياطين انس و جن.
به اميد روزي كه من را در آتش محبتت بسوزاني.
به اميد روزي كه با ولي و عاشقت دمخور شوم، صبح و شب سلام دهم كه «السلام عليك حين تركع و تسجد» روزي كه چادر غرق در خونم از من شفاعت كند.
آمدم و جز اين اميدها چيزي ندارم، آمدم تا به من رحم كني.
«ارحم من رأس ماله الرجاء» آمدم با دلي پر از اميد نااميدم مگردان به حق سقايي كه نااميد شد.
سيده پروين نجفي
پايه اول - 1397