دیروز تا امروز
مشغول وبگردی بودم که چشمم افتاد به یه مطلب در مورد 17 دی؛ موضوع متن "سالروز واقعه کشف حجاب” بود نویسنده در مورد اتفاقات و سختی هایی که اون دوره خانم ها تحمل کرده بودند نوشته بود. پایان متن اینطور آمده بود که کاش باز هم چماق های رضا خانی بود تا مردم برای لجبازی بر سر حفظ دینشان هم که شده، دفاع می کردند از چادرهایشان.
نمی دونم نظر شما در این مورد چیه اما به نظر من؛
چیزی که باعث می شد آن روزها مرد و زن از این دژ مستحکم (چادر) دفاع کنند چیزی بالاتر از لجبازی بر سر حفظ دین بود.
آن روزها مادرانی بودند که با محبت شیره جان خود را به فرزندانشان می نوشاندند و با هر بارش عشق خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را چون شهد در کام فرزندان خود می ریختند.
اما امروز شاید…
بعضی از مادرها راه مادران خود را ادامه ندادند و به هزار بهانه شاید ناجور، نبودند آنگونه که حتی باید بهتر از آن می شدند.
امروز گویا خیلی چیزها جای خود را به آن نوع تربیت داده است و مادرهای امروز به گمان آنکه کارشان از مادر خودشان بهتر است آنطور که باید نیستند. خیلی حرفها را به دختران و پسرانشان نمی گویند که مبادا آنها را رنجیده خاطر کنند و از طرف دیگر هم حرفهایی می زنند که روزبه روز دختر و مادر و پسر و پدر از هم دور تر می شوند.
آن روزها عشق به اهل بیت (علیهم السلام) نوری بود که همه افراد خانواده را دور خودش جمع می کنند و آرامش داخل خانه فراهم می شد.
اما امروز!
گروهی محبت را در خیابان جستجو می کنند و عاطفه را از نامحرمان گدایی می کنند.
امروز شاید نیست آن معاد باوری و توحید عملی که از مادران قدیم می شنیدیم که اگر گناه کنی بهشت نمی روی و خدا تو را دوست نخواهد داشت …. و فرزند بزرگ می شد با یک محاسبه روزانه و مراقب بود گناهانش او را از نور دور نکنند.
امروز دشمن هم نقاب زده به نگـاه مادران و پدرانی که از چشم دین به همه چیز می نگریستند؛ ازدواج و خانه دار شدن و فرزندآوردن و تعداد آنها از نگاه دین سنجیده می شد نه از نگاه زیبایی ظاهر فریبنده که فرد را بکشاند به سویی که ضد ارزش ها را جایگزین حقیقت کند.
آن روزها!
مادرها فرزندانشان را در هیئت های کوچک خانگی و محلی بزرگ می کردند و همه باهم همدل بودند به وقت عزا و میلاد هرچند به پخش یک نان ساده بود با دست پخت مادر.
آن روزها!
مادر چادر به سر داشت در خیابان و دختر هم ؛
اما امروز…
فاطمه مؤمنی