مهربانم!
22 دی 1392 توسط محمدی
مهربانم ..!
تمام بود و نبودم؛
می دانم فقیرتر از آنم که نام تو بر زبان آورم و کوچکتر از آن که تو را به بزرگی یاد کنم. می دانم منتظر نیستم که تو را به انتظار بمانم و چشم بر دل نیست که نگاه را تا جاده های آمدنت بکشانم و قلب را فرش راهت.
کاش چشمی بود تا پابوسی لحظه های آمدنت را داشت و دستی تا دست به دامان نبودن هایت می شد برای آنکه باشم به وقت بودنت.
کاش دعای عهد را بر زبان جان می راندم و قفل بر صندوقچه ی نداشته هایم می زدم تا فقط تو را داشته باشم.
کاش تنها کاش نبود هستی ام و هست من پر می شد از نام زیبای تو.
کاش نور را در قلب جان میهمان می کردم تا میهمان خورشید باشم در پشت ابرهای انتظار و می ماندم در انتظار انتظار …
کاش منتظر بودم و در انتظار … !
فاطمه مؤمنی، دبیر دانش آموختگان