رحلت جانسوز نبی اکرم صل الله علیه و اله و سلم بر شیعیان تسلیت باد.
بعد از رفتنت … به نام او که در همین نزدیکی هاست مولای خوب و مهربانم سلام
نمی دانم سخنم را از کجا آغاز کنم، آنقدر دلم گرفته است که این بار تمام دلتنگی هایم در مقابل قلبم زانو زده اند و دست به دعا برداشته اند. می خواهم از همه ی دردهایی که بعد از رفتنت مانند بختک بر این جامعه سایه افکنده اند، بگویم. از روزی که مانده گارترین خطبه ها و سخنان تاریخ در بالای منبر ایراد شد، از بهترین یاور علی علیه السلام از فاطمه دردانه ی قلب شما بگویم. روزی که رفتید تنها فاطمه سلام الله علیها بود که واقعه غدیر را به خاطر داشت و دیگران نه اینکه فراموش کرده باشند، نه! بلکه نمی خواستند که به خاطر آورند. آری این فاطمه سلام الله علیها بود که در مسجد النبی با آن ابهّت و شدت فرمود: ای مردم! بدانید من فاطمه ام! و پدرم محمد صل الله علیه و آله است. آری خداوند به وسیله ی رسولش شما را از لبه ی پرتگاه آتش دوزخ نجات داد و در زمان جنگ ها ، هر گاه شاخ شیطان
می گشت و فتنه های مشرکان دهان می گشود، پدرم برادرش علی علیه السلام را در کام آنها می افکند و آن ها را به وسیله ی او سرکوب می نمود و این در حالی بود که شما در رفاه و خوش گذرانی به سر میبردید. و انتظار می کشیدید که برای ما اهل بیت حوادث ناگوار پیش آید و توقع شنیدن اخبار بد درباره ی ما داشتید و هنگام جنگ از صحنه نبرد فرار می کردید و اما هنگامی که پیامبر صل الله علیه و آله از میان ما به سرای پیامبران رفت، پرده ی دین کنار رفت، گمراهان به صدا در آمدند و شیطان سرش را از مخفی گاه بیرون کرد و شما را به سوی خود خواند و شما را منتظر فریبش دید. چه دور است این کارها از شما! راستی چه می کنید؟ و به کجا می روید؟
آیا رسول خدا نفرمود: احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت و شما چه زود به بیراهه رفتید؟ آری این سخنانی بود که فاطمه زهرا سلام الله علیها پاره تن شما آنچنان با صدای رسا به گونه ای ایراد نمود که هنوز پس از گذشت قرن ها، آهنگ صدایش در گوش زمان لرزه می اندازد و همگان را به فکر فرو می برد.
اما چه سود! همه ی این صحبت ها را شنیدند ولی در آخر همان را انجام دادند که شیطان به آنها گفت.
فاطمه ای را که سخنانش بوی معرفت و بوی خدا می داد چنان اذیت کردند که در بستر بیماری افتاد و در آخر با جسمی رنجور و پردرد علی را تنها گذاشت و به همسایگی شما آمد. این مردم آنقدر کوته بین بودند که حتی ندانستند، آنچه فاطمه سلام الله علیها می گوید چیزی بالاتر از گلایه و شکایت از دست آنان است چیزی بالاتر از آن است که بگوئیم: فاطمه سلام الله علیها از پسر عمّش و یا از همسرش دفاع می کند. فاطمه از کسی دفاع می کرد که مولا و سرور زمانش بود. نه از همسرش و نه از نسبت خویشاوندیش. فاطمه سلام الله علیها حمایت نمی کرد، مگر از اسلام ناب محمّدی ، از آنچه که حاصل زحمات پدرش بود. فاطمه به دنبال شناختی که از علی علیه السلام و امام زمانش، پیدا کرد، اینگونه قیام کرد. ولی افسوس که آن خفته دلان بیدار نشدند مگر برای شهید کردن علی علیه السلام در محراب عبادت. آری دردما و رنج های روزگار بعد از علی علیه السلام آغاز شد، چه جنایت ها که این شیطان صفتان در حق اهل بیتت انجام ندادند. فرزند رشید و زیباروی علی علیه السلام را با زخم زبان هایشان مجبور به بیعت با فاسق زمانه کردند و برای اینکه راحت تر دست بیعت به شیطان دهند ، پاره های جگر حسین علیه السلام را به عنوان پیشکش برای زینب سلام الله علیها فرستادند. آه خدای من …. حسین.
برای بردن نامش نفسم به شماره می افتد و قلبم با شنیدنش به لرزه می افتد. حسین آن واژه ایست که با شنیدنش بی اختیار هر شنونده ای یا حسین می گوید و اشک می ریزد. و اما روزی که حسین علیه السلام عزم کربلا کرد دیگر نه شما بودید و نه علی علیه السلام که او را در پناه خود بگیرید.حسین علیه السلام بود و زینب سلام الله علیها . دیگر هر چه بگویم روضه و اشک است برای غریبی حسین علیه السلام در کربلا . آرام آرام اشک می ریزم برای غفلت زمانه، برای آن عزیزی که خونبهایش همه هستی یعنی خداست. حرفم اینجاست اگر حسین علیه السلام را علی علیه السلام را و یا حتی فاطمه سلام الله علیها راقبول نداشتید، آیا رسول الله را هم نمی شناختید. مگر حسین علیه السلام فرزند شما نبود، جزء این بود که همواره آنها را عزیزتر از جان خویش معرفی میکردید. به راستی در جواب این همه خوبی و عزتی که برایشان به ارمغان آوردید چه کردند؟ با نهایت بی انصافی حسین علیه السلام را کشتند. این مردم آنقدر در خواب فرو رفته بوند که حتی مقام عظیم شما را نادیده گرفتند و شمشیر بر روی عزیزانتان کشیدند. ساعت ها گذشت و روزها در پی هم آمدند تا اینکه امروز نوبت به فرزند عزیز شما مهدی قائم آل محمد رسید. همه ی این حرفها را گفتم تا به اینجا برسم، به روزگار خودمان، به آدم های اطرافمان به یادگار شما «مهدی موعود عج الله تعالی فرجه» مولای مهربانم، یادتان هست گفتم دلم به اندازه تمام دلتنگی هایم گرفته است. می دانید چرا؟ راستش از اینکه هر روز دعای عهد می خوانم و طوری زندگی می کنم که گویا هیچ عهدی به گردنم نیست. از اینکه هر روز دعای فرج می خوانم و چیزی نمی فهمم. دلم گرفته از اینکه در کمال آرامش می ایستم رو به قبله و الغوث الغوث می گویم. آخر مگر می شود در کمال خونسردی کمک خواست. ندبه ای که سوز دل و درد هجران نداشته باشد به چه می ارزد؟
مولاجان راحت تر بگویم، دیگر خسته ام از همه ی کارهای بی روحم، خسته ام، از منتظر نبودن و شعار انتظار دادن خسته ام تا الان منتظر نبوده ام اما نمی خواهم این طور بمانم. می خواهم که تمام لحظه های زندگیم سرشار از عشق به مهدی موعود شود و تمام دلتنگی هایم به ایشان ختم شود. راستش از اینکه روزی برایتان نامه بنویسند و من هم جزء آنهایی باشم که قلب امام زمان عج الله تعالی فرجه را به درد آورده اند، می ترسم . ترسم از این است که کارهایم غمی اضافه کند بر غم های مولا. مولای مهربان و صبورم، حرف برای گفتن زیاد است ولی آنچه که می خواهم بگویم این است: آقاجان دعا کنید از مدعیان دروغین انتظار نباشیم. کمکمان کنید تا الفبای انتظار را بیاموزیم و لذت انتظار را بچشیم.
به امید روزیکه بر صفحه تقویم بنویسند: تعطیل: روز ظهور مهدی عج الله تعالی
«اللهم عجل لولیک الفرج»
معصومه بگدلی، پایه پنجم