سرگردان
10 دی 1390 توسط محمدی
یک شب به مغازه ی لوازم آرایشی رفتم، همه چیز بود از وسایل روشن کننده ی پوست گرفته تا انواع مواد شیمیایی برای قبل و بعد از حمام. همه چیز بود اما در واقع چیزی نبود؛ مگر چقدر باید به این جسم خاکی توجه کرد؟! غیر از این است که این بعد مادی وسیله ای است برای به کمال رسیدن بعد معنوی؟ آری ما غرق شده ایم، غرق در شهوات و لذات این دنیای پست و دون . نمی دانید که چه خبر بود یکی آمد و گفت کرم دور چشم خریده ام 100 تومان،
منظورش 100 هزار تومان بود، باورتان می شود برای دور چشم حاضریم 100 هزار تومان بدهیم اما برای چشم دل چقدر خرج کرده ایم؟ دیگری لنز می خواست اما آیا تا به حال به دنبال لنز ضد بدبینی گشته ایم؟ آیا تا به حال به دنبال کرم سفید کننده ای بوده ایم که تمام رذایل حک شده در ضمیر مان را محو نماید؟ آیا تا به حال به دنبال استونی گشته ایم تا بتواند اخلاقیات بد را پاک سازد؟ آیا به دنبال شامپوهایی بوده ایم که بعد از شستشوی 5 باره ی بدن در شبانه روز، بدن را به آنها آغشته کرده تا از میکروب ها و ویروسهای گناه مصون بماند؟ آیا تا به حال به دنبال ادکلنی گشته ایم تا بوی متعفن گناه را که تمام وجودمان را فراگرفته و ملائک و کائنات را به رنج آورده از خود دور سازیم؟ آیا تا به حال به دنبال نرم کننده ی اخلاق گشته ایم ؟ آیا تا به حال به دنبال خمیر دندانی بوده ایم که جرم های طمع را از روی دندان هایمان بزداید؟ به دنبال چه هستیم؟ تا به حال چقدر دنبال به دست آوردن دل معشوق حقیقی بوده ایم؟ چقدر غافلیم! روزها و ثانیه ها می گذرد و بر عمرمان می افزاید و ما هر روز یک قدم به سوی خانه ی تنگ و تاریک قبر نزدیک می شویم. اما، اما چقدر توشه برداشته ایم؟الهام حجتی، پایه اول