فصل شکوفایی
به نام خدا
فصل شکوفایی
همینکه پنجره را گشودم، چشمم به آبی آسمانی که بالای سرم پهن و دستان با وسعتش را باز کرده بود افتاد همان آسمانی که جایگاه مقدس ره جویان راه دین را به یادم آورد که چقدر زیبا و دوست داشتنی اند همچون آسمان پر از هیاهو، پر از ستارگان ریز و درشت با نورانیت های کم و زیاد.
آنهایی که
آنقدر تلاش و پشتکار دارند که هیچ مصیبت و سختی آن ها را از مسیرشان منحرف نمی کند و از هدفشان که رسیدن به مدارج عالی و قرب به خداوند است باز نمی دارد. چرا که تمام ویژگی هایی که برای رسیدن به این هدف نیاز است را دارند؛ هم حسن خلقشان که باعث آسمانی شدن خود و دیگران می شود و هم تواضع و فروتنی شان که آسمان هم جلوی پایشان تعظیم می کند. نه آن هایی که آن چنان دچار کبر و غرور و ریاکاری و دورویی می شوند که در این مسیر بس طولانی و پر از دست انداز و لغزنده خود را گم کرده و ماهیّت خود را فراموش کرده اند. انگار که اصلاً تمام این موفقیت ها و سرافرازی ها و پیشرفت ها از همان ابتدا پذیرفته شدن و مصاحبه تا مبلّغ شدن دست خودشان بوده و تمام این ها را مرهون زحمات خویش می دانند. در صورتی که انسان باید مثل بعضی از پارچه هایی باشد که پشت و رو ندارند. یعنی هر دو روی آن ها قابلیت استفاده دارد.طبق حدیثی از امام صادق علیه السلام: انسان متواضع چهار علامت دارد:
1- از تواضع است که از نشستن در پائین مجلس راضی باشی.
2- بر هر کسی که رسیدی سلام کنی.
3- مجادله را ترک کنی اگر چه حق با تو باشد.
4- دوست نداشته باشی که تو را به تقوا بستایند.
کمی پائین تر از ستاره های آسمان ابرها قرار گرفته اند، همان هایی که بزرگتر از ستاره ها هستند و هیچ نورانیّت و درخشندگی ندارند چرا که فقط بزرگ شده اند در گذران مراحل و به دست آوردن مدارج و چون خود خصلت های نیکوی زیادی ندارند نمی توانند به کسی هم نوری افاضه کنند و یاری برسانند و او را راغب به دین و دیانت کنند و تنها چون مِه و گرد و غباری فضای آسمان را اشغال کرده اند هر چند که مسیر را گذرانده اند ولی آن چنان که باید وظیفه ی خود را درست انجام نداده اند.
خیلی پائین تر از آسمان، نگاهم به زمین دوخته شد سبزه های بلند و کوتاهی که شاداب و با طراوت اند اما با اینکه زمینی اند و از نظر درجه ی مکانی پائین تر از آسمانی ها هستند بسیار با خشوع و مهربان و سرافرازند چون درختان تنومند و بزرگ کنارشان که سایه ی مهر و عطوفت و یاری را بر سر دیگران گسترانیده اند.
کمی آن طرف تر کوه ها هستند. آنقدر با صلابت و استوار سینه سپر کرده اند و ایستاده اند گویی کسی آن ها را به زمین میخ کوب کرده است و کوه ها، همان طلبه هایی هستند که با تمام دشواری ها و مشکلاتی که گاه گاهی سد راه پیشرفت و ترقّی شان می شود، مبارزه کرده و کم نمی آورند و با وقار و محکم ایستاده اند.
آن چنان صبورند که بر طاعت الهی و راه راست استوارند که همین امر باعث می شود از این راه بتوانند بهتر با نفس خود و خواسته های آن مبارزه کنند تا جایی که اراده را محکم و استوار سازند.
همان گونه که پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کس در برابر گناه صبر و استقامت کند خداوند برای او 900 درجه مقرّر می کند که فاصله ی هر درجه با درجه ی دیگر به اندازه ی فاصله ی قعر زمین تا پایان عرش است.
پس حالا که مسیر میانبر زندگی ات را برگزیده ای که به اهدافت برسی از همان ابتدا با اخلاص و نیت درست قدم جلو بگذار، نکند که با خودت بگویی چون بیکارم، با طلبه بودن وقتم را پر کنم یا چون پشت کنکور مانده ام، بروم و طلبه شوم یا برای اینکه مقامی و شهرتی به دست آوری یا مرجع شوی!! این ها فایده ای ندارد و باید خالصِ خالص و برای خدا باشد.
بگو خدایا! آمده ام آدم شوم و بعد از این دست عده ای را بگیرم. حاج شیخ عبدالکریم حائری (رحمة الله علیه) را در حرم امام حسین (علیه السلام) دیدند که گریه می کند و به امام می گوید: آقا جان من مجتهد شده ام ولی می خواهم آدم شوم. گفتند: ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. حاج شیخ عبدالکریم حائری فرمودند: ملاّ شدن چه مشکل آدم شدن محال است.
این به خاطر این است که ما در فکر آدم شدن نیستیم. دعا کنید آدم شویم و بمیریم؛ کامل شویم و کال نمانیم. دعا کنید بارمان را به مقصد برسانیم.
اطاعت آن نیست که بر خاک نهیÌ صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
همان گونه که وقتی دل بسته ی چیزی می شوی، باید تمام شرایط مورد نیاز آن را داشته باشی در این راه هم باید با تمام عقاید درست و غلط خودت بجنگی. دیگر وضع عوض شده است و چون گذشته نیست که یک انسان عادی بودی و به ریز و درشت دنیا دل بسته:
حال دنیا را بپرسم من از فرزانه ای
گفت یا خوابی است یا وهمی است یا افسانه ای
گفتمش احوال عموم را بگو تا عمر چیست
گفت یا برقی است یا شمعی است یا پروانه ای
گفتمش اینان که می بینی چرا دلبسته اند
گفت یا خوابند یا مستند یا دیوانه ای
آنان که عمرشان را گذرانده اند؛ حالا بگذریم از طلبه های دوران گذشته که طیّ الارض داشته اند و اگر کسی اینگونه نبود می گفتند: مگر می شود طلبه باشی و طیّ الارض نداشته باشی!! چندی بعد می گفتند: مگر می شود که طلبه ای باشد که نماز شب نخواند! مگر می شود که طلبه ای باشد که از نظر ظاهری و باطنی نشان دهنده ی یک طلبه ی مقید نباشد!؛ نه اینکه خودت را با دیگران و افراد عام مقایسه کنی و ببینی آن ها چه ظاهری دارند و تو کمی بهتر از آن ها باشی و بگویی حالا که همه همین کارها را می کنند، نه ، بلکه باید آنچه را که عرف یک طلبه است را رعایت کنی.
آن قدر گرم است بازار مکافات عمل دیده گر بینا بود هر روز، روز محشر است
وظیفه تو با آمدن در این مسیر بسیار سنگین تر از گذشته است، چه در مقابل چشمان تیزبین مردم و چه در نظر خداوند و بدان که وظیفه ی تو که در ابتدای طلبه گی هستی چندین مرتبه بالاتر از دیگران است؛ چرا که تو مورد نظر حق بوده ای و لطف خدا شامل حالت شده است که توانستی قدم در این مکان مزیّن به نام حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)، بگذاری. از در که وارد می شوی با اجازه بانوی دو عالم حضرت صدیقه ی مرضیه و با امید به خداوند روزت را شروع کن و هدفت بودن در صف بندگان خاص پروردگار و در صف یاران حضرت صاحب امر باشد؛ چرا که همان ها تو را یاری می کنند که در این راه بس دشوار ولی شیرین پیروز شوی.
دست نوشته های خانم اعظم لطفی پایه دوم حوزه ی زهرائیه