همراه با کاروان
چشم سر باید بست و چشم دل باز نمود، تطهیرش باید کرد با استغفاری به درگاه رب جلیل، چشم دل که پاک شد می بیند آنچه را که شایستگی دیدارش به چشم دل است نه چشم سر، دل که تطهیر شد، رهایش کنی سر از کعبه و خانه ی معشوق در می آورد، دل می گردد گرد مأمن آرامش بخش و عشق می کند با صاحب مأمن.
ناگاه می بیند دل های همچون آبی را که گشاده شده اند به برگرفتن نهایت معرفت، و صیقل می یابند به گدازه هایی از نهایت، گویا دلبری در راه است!
جذبه ی آن دل های پاک می کشاندت به همراهی و همراه می شوی با آن ها، با کاروان گداخته شده به عشق الهی اما دلشکسته از نامردی مردمان زمینی، کاروانی به سرسپردگی حسین علیه السلام به دلدادگی عباس علیه السلام و علی اکبر و دلسوختگی زینب، این، کاروان کربلا است که یافته ایش!
کاروان ره عشق می پیماید تا به سر منزل عشاق رسد، آنجا که سپاهی سیه دل راه را بر کاروان سد می کند و آب را بر آنان حرام، آن جایی که دانندگان «نینوایش» خوانند و عالمان « کرب و بلا». آنجایی که دل حسین علیه السلام لرزید از بارش کرب و بلاهایش بر کاروان جانش و از عطش کودکان و یارانش.
امام حسین علیه السلام، دل داده بود و بایست می ماند که می خواست بماند تا اسلام بماند. می خواست بماند تا نام محمد صل الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها بماند. می خواست بماند تا کتاب خدا و رسم و راه او بماند؛
و آنها می خواستند حسین علیه السلام بماند تا همه چیز و همه کسش نماند که ماند، می خواستند بماند تا اسم و رسمش نماند که ماند. می خواستند بماند که دین خدا نماند که ماند. معجزه ی عشق زنده نگهداشت همه ی آنچه را که عاشق کشان کشتند تا بمیرد. و خود سرخ حسین علیه السلام و یارانش از شمشیرهای پولادین آن ها بیرق هایی بر افراشت برای احتراز آنچه که آن ها می خواستند نماند. بیرق هایی که جاودانگی یافتند از قطره قطره ی خوی دل های پاک و سینه های چاک چاک و سر های بریده ی یاران حسین علیه السلام. علم هایی که به احتراز در آمد به دستان آسمانی عباس علیه السلام و نوشته شد بر آن با خون عروج یافته ی علی اکبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام که : « خون بر شمشیر پیروز است و حق بر باطل.» سپرده شدند آن علم ها به دست زینب سلام الله علیها که در احتراز بمانند و چه نیکو امانت داری بود زینب سوخته دل و نیلگون روی که سیلی خوردند را به ارث برده بودند دختران فاطمه سلام الله علیها از او، و همچنین سرگردانی و تنهایی را و بی یار ویاوری را و یتیمی را و ظلم دیدن و مظلوم بودن را و امانت دار بودن را نیز.
و زینب سلام الله علیها با دلی پرخون اما چه مردانه امانتش به چنگ و دندان نگه داشت در جمع نامردترین مردمان عالم که حرمتش نپائیدند و در جمع نامحرمان حاضرش ساختند چه غیرت مردانه سخن گفت در جمع فریب خوردگان و نیرنگ بازان . اما از دل زینب در نحسی شهر شام چه در خرابه های مکرمش و چه در کاخ های مکدرش.
پیام بر کربلا تمام و کمال رساند پیام بیرق خونین حسین علیه السلام را به سر منزل مقصود و خبر دار کرد عالمیان را از حق کردن ناحق و سر بریدن حقیقت به خنجر فریب و تزویر و به دست دنیا طلب ترین نامردان.
کاروان عشاق همچنان در راه است. هر روز و هر لحظه و هر جا و هر مکان. «کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا» تا زمان ظهور منتقم کشته شدگان به کربلا. چشم سر باید بست و چشم دل باز نمود. بایست تطهیر کرد چشم دل را به استغفاری، چرا که کاروان مطهر را جز چشم و دل مطهر شایستگی دیدار ندارد.
مریم ربانیان ، پایه اول.