چند ثانیه
لحظه هایم را یکی یکی به شماره می کشانم چونان محتضر به هنگام احتضار.
قلبم را از تپش نگه خواهم داشت تا مبادا عمرش به پایان رسد.
زبان را در کام نگه خواهم داشت به هنگام آوردن نام مبارک تو.
تمام عمر را به انتظار می نشینم برای آمدن تو …
عشق را یکجا یکی می کنم در نگاه زیبای تو …
ضجه های ندبه خوانی منتظر را به آسمان می کشانم برای رسیدنت …
تمام بودِ نبودم را خلاصه می کنم در یک جمله به پاس عشق ورزی بچه گانه ی شهر …
همراه می شوم با نوای آسمان و زمین و زمینیان تشنه ی حضور …
یکی می شوم با سحرگاه عارفانه های شهید به وقت وصال …
می سوزم و به آتش می کشانم قلب تفتیده ی اقیانوس را به وقت غروب…
غروب را با خورشید به سایه ی ماه می کشانم و دست بر دامان شب …
رکوع را به سجود می کشانم از شب تا صبح گاه امید …
سر از خاک بندگی ات بر نمی دارم به وقت طلوع …
تمام وحود را چند ثانیه تمام می کنم و از تو می خواهم…
تنها از تو که قضای مقدرات را می نشانی و اجابت را رقم می زنی از تو تمنا می کنم آرزوی بودن را به وقت آمدنش و از تو می خوانم به سوی تو « اللهم عجل لولیک الفرج »
فاطمه مؤمنی، دبیر دانش آموختگان