گزارش مختصری از همایش تجلیل از فرهیختگان ماندگار نجف آباد
گزارش مختصری از همایش تجلیل از فرهیختگان ماندگار نجف آباد
تجلیل از استاد پرفسور ابراهیم اسرافیلیان
چه همایش ماندگاری! چه جمعیتی! آنچنان که تمام سالن حتی راهروی خارجی از پیر و جوان و زن و مرد، دانشآموز، دانشجو و استاد و … پر شده بود. و باز هم آمدند و آمدند ولی جا نبود و بر سر پا ایستادند و دیدند و شنیدند و لذت بردند.
چه زیبا بود: هدفش، نگرشش، بیانش، کلامش و ایمان و تواضعش، استاد کامل ریاضی جهان pull perofesor دکترای هندسه و دیفرانسیل و هندسه ی منی فولتها از انگلیس.
خود استاد که بر مسند تواضع نشسته بود و تعریفی از خود نمیکرد. اگر دکتر مأموریان، پروفسور غیور، مجری برنامه و دیگران نبودند و نکتههایی را از زندگی شان نمیگفتند ما هنوز هم این همشهری را که اعجوبهی ریاضی جهان است، نمیشناختیم.
دکتر مأموریان استاد ریاضی دانشگاه با یک مثال ملموس سطح علمی پروفسور را برای ما روشن کرد و گفت: که در هر رشته هر چه سطح علمی بالاتر رود دروس سخت تر و تخصصی تر میشود. وقتی در سطح جهانی نگاه کنیم شاید 200 نفر هستند که آمار و احتمال میخوانند. جلوتر که برویم در توپولوژی درس سختر تر شده و تعداد کمتر میشود مثلا 150 نفر، باز جلوتر میرویم و تعداد کمتر و کمتر میشود و درس سختتر و سختتر تا میرسیم به جایی که 10 نفر بیشتر مشغول تحصیل در آنجا نیستند وقتی سوال میکنیم میگویند 7 نفرمان هندسه ی اقلیدسی میخوانند و فقط 3 نفر هندسهی منی فولتها. توجه کنید در سطح جهان فقط سه نفر، و پروفسور یکی از آن سه تن هستند. پس سزاوار نیست که بگوئید فلانی ریاضی خوانده و آن دیگری هم ریاضی خوانده، فرق است بین کرباس و حریر هر چند که هر دو پارچه هستند.
پروفسور ابراهیم اسرافیلیان متولد 3/4/1314 نجف آباد هستند؛ در یک خانواده متدین رشد کردند. پدرشان نجار عارفی بوده که گاهی نیز شعر میسروده. مادرش خانهدار بوده و البته شایسته ی تربیت چنین فرزندی هستند.
اما آنچه دل آدم را میسوزاند سختیهایی است که معمولا در زندگی اکثر چهرهای ماندگار وجود داشته است و شاید این خود به نوعی عامل بالندگی شان بوده و این دانشمند بزرگ نیز از آن در امان نبوده است. فقر آنچنان بوده که ایشان را برای طی مراحل تحصیل وادار به شاگردی در حرفههای مختلفی چون نجاری، آهنگری، بنایی، سنگ تراشی ، پارچه بافی، قنادی … میکرده است.
حتی گاهی برای بدست آوردن پولی ناچیز تکالیف هم کلاسهای تنبل خود را مینوشته. فقر آنچنان بوده که تحصیلات رسمی را از 10 سالگی شروع شده فقر آنچنان بوده که تا ششم ابتدایی کتابی نداشته و دروس را با بیکتاب گذرانده، فقر آنچنان بوده که یک مداد بین پروفسور و برادرش به طور مساوی تقسیم میشده و برای نوشتن فقط نصف یک برگه سهم هر کدام میشده است.
اما فقر هر چه باشد و هر چقدر قوی، نمیتواند ارادهی پولادین مردان علم را سست کند. فقر هر چه تلاش کند روح را در هم نمیکوبد. شاید بتواند مجبورش کند که یک ماه و نیم تا دو ماه فقط سیب زمینی بخورد و درس بخواند اما اراده و عشق به آموختن و هدف بلند در برابر آن سر خم نمیکرد. آنچنان که پس از اخذ دیپلم در سال 1336 با قبولی در کنکور طی 3 سال 2 کارشناسی ریاضی و ادبیات و فلسفه را با هم تمام کرده است. دوره مدرسی عالی را 2 ساله تمام کرده و فراموش نشود که تدریس او را از فعالیتهای سیاسی هم باز نداشته آنچنان که مرتب به عنوان عنصر ضد شاهنشاهی از تدریس در دانشگاههای مختلف اخراج میشده اصولا زندگی مردان بزرگ یک بعد و یک جهت ندارد هم عطش روح خود را در همهی جهات آبیاری میکنند هم نور معنویت و ایمان و علم خود را به تمام جهات میپراکنند.
پروفسور اسرافیلیان هم کسی بود که آنچه میآموخت را به تمامی میآموزاند و با همکاران و هم دورهایهای خود غیر از درس در فعالیتهای سیاسی نیز شرکت میکرد. جا دارد از هم دوره ایهای و همکاران وی نیز یادی کنیم که از بین آنها نام تنی چند را میشناسیم و جای تأسف دارد که فقط نامشان آشناست نه زندگی شان و نه هدفشان و نه ………..!!
دکتر مهدی گلشنی، دکتر ابوالقاسم بزرگنیا، دکتر رستم فردوسی، دکتر ابراهیم بهنام و از هم دوره ایها: دکتر احمد مأموریان، دکتر زعفرانی دکتر تولایی، پرفسور حسن غیور، دکتر سید حسن آیت، شهید محمد منتظری، شهید سرهنگ نامجو، شهید کلاهدوز و ….
در این همایش تجلیل هر کسی آمد و گوشهی پردهای از افتخارات پروفسور را بالا زد اما نشد که پرده را از روی این همه افتخار و تلاش و موفقیت بردارند و شخصیتش را آنطور که شاید بنمایانند.
ایشان دارای 37 کرسی علمی در جهان هستند که در حال حاضر در سن 80 سالگی نیز استاد دانشگاه علم و صنعت میباشند و 6 کتاب در شاخههای مختلف ریاضی تألیف کردهاند و نشانها و جوائز و پستهای بسیاری را به دست آوردهاند.
اما از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است و آن چند دقیقهای بود که پروفسور پشت میکروفون آمدند و برعکس جسم لاغر و نحیفشان آنچنان با صلابت و مقتدر سخن گفتند که تمام حاضرین را به وجد آوردند.
اول به تفسیر کوتاهی از آیه شریفه «ن و القلم و مایسطرون» پرداختند و سپس از دو تن از دانشمندان جهان یاد کردند، یکی آمپر که همیشه مشغول محاسبه و حل مسأله بوده و حتی در کوچه و خیابان هم گچ و دستمال همراه داشته که هر چا نیاز داشت بنویسد و روزی همچنان که غرق در حل مسألهای در خیابان قدم میزده یک تخته سیاه پیدا میکند و شروع میکند به نوشتن که ناگهان در چاه یا چالهای میافتد. بر میخیزد و میفهمد که آن تخته سیاه نبوده بلکه گاری ای بوده که میرفته و آمپر نیز به دنبالش میرفته و به پشت آن مینوشته و متوجه اطراف نمیشده.
دیگری ارشمیدس که حتی هنگام مرگ وی یک سرباز رومی با شمشیر بالای سرش بوده تا او را به قتل برساند ولی او غرق در حل مسأله و متوجه سرباز نشده و در حال حل تمرین گردنش را زدند.
و یک خاطره هم تعریف کرد از زمانی که خودش در انگلستان درس میخوانده و گفت: در آن سالها روزی جوانی نزد من آمد و از فلان استاد پیر تعریف کرد که هر چه بیدار میمانم و تمرین حل میکنم به پای او نمیرسم و این استاد پیر تمام شبها را تا صبح بیدار است و مطالعه و حل مسأله دارد.
پروفسور اسرافیلیان این خاطره را گفت و ضربهی آخر را زد: در حالی که صدایش میلرزید و گلویش گرفته بود و اشک چشمانش را خیس کرده بود. گفت: فقط میخواهم بدانید هر جا شمع علمی افروخته شده جانی هم سوخته شده.
پروفسور اسرافیلیان مردی بود که فهمید چگونه از زندگی استفاده کند تا زنده بماند و او همیشه زنده است.