• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اسوه صبر و مقاومت

23 آبان 1395 توسط محمدی

هوا گرم و سوزان بود. لب‌هایش از شدت گرما و تشنگی خشکیده بود. دست و پاهایش بی رمق شده بود. به زور خودش را به بالای تپه رسانید، نگاه کرد، قلبش از چیزی که دید آتش گرفت. بر سر و صورتش زد. چنان سوزشی در قلبش حس کرد که گرما و تشنگی را فراموش کرد. نایی برای راه رفتن نداشت. با چشمانی پر از اشک فقط نگاه می‌کرد. در دل آرزو می‌کرد ای کاش تصمیمش عوض شود، ای کاش رهایش کند، خودش هم می‌دانست که آن ملعون با بغضی که از پدرش دارد دست از سر برادرش برنمی‌دارد. هیچ کاری از دستش بر نمی‌آمد. فقط سعی می‌کرد اشک را از جلوی چشمانش پاک کند تا در آن لحظات آخر بتواند برادرش را بیشتر ببیند. ناگهان آه از نهادش بلند شد. چیزی که دید

در باورش نمی‌گنجید. طاقتش تمام شده بود. با دیدن سر برادر در دستان دشمن، جان داد. قلبش ایستاد. ناگهان صدایی او را به خود آورد. این صدای شمر ملعون بود، صدای خنده‌های نفرت آورش، با چشمان شیطانیش به زینب نگاه می‌کرد. سر را فاتحانه در دستش گرفته بود، و رقص کنان به سپاهیان نشان می‌داد. زینب دیگر انگار قلبی نداشت، با جدا شدن سر حسین علیه السلام؛ قلب زینب هم از تپش ایستاد. زینب هم جان داد. صدایی از پشت سرش او را وادار کرد برگردد، نگاه کرد، بچه‌ها را دید که افراد دشمن با تازیانه به جانشان افتاده بودند، به خود آمد، آه کشید، امانتی‌های برادرم! با تمام بی جانیش به سمت خیمه‌ها دوید. خودش را به بچه‌ها رساند، یکی یکی بغلشان می‌کرد و بدنش را سپر تازیانه‌ها می‌نمود. نگاه کرد دید خیمه‌ها را به آتش کشیده اند، دیگر بدنش حسی نداشت، درد تازیانه‌ها را حس نمی‌کرد. همه هستی اش را به یکباره از دست داده بود. دستانشان را بستند، سر شهدا را بر سر نیزه‌ها زدند. جلوی چشم بچه‌ها نیزه را به دست گرفتند و کاروان را به حرکت در آوردند. نگاهی به سر بریده برادر انداخت. گفت برادر برایم قرآن بخوان تا جان بگیرم. سر بریده بالای نیزه شروع به قرآن خواندن کرد زینب سلام الله علیها قوت گرفت، قوی شد، حالا نوبت او بود که از دین رسول خدا دفاع کند و خون حسینش را زنده نگاه دارد. باید اقتدارش را حفظ کند. به خودش نهیبی زد. زینب! تو نوه پیغمبری، تو دختر شیر خدایی، تو دختر فاطمه زهرائی، تو خواهر حسن و حسینی، با این نهیب خودش را پیدا کرد. جان گرفت که در محضر ابن زیاد ملعون با اقتدار و محکم گفت: چیزی ندیدم جز زیبایی. امان از دل زینب


خانم مهری ایزد پرست ، پایه اول پاره وقت

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: دست نوشته های طلاب لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم: از سخنان خداوند متعال به موسی علیه السلام: ای موسی، هر کاری که برای من انجام شود، اندکش زیاد است و آنچه برای غیر من انجام گیرد زیادش ناچیز است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • اصلی
  • انس با قران
  • خانواده در قرآن
  • اخبار مدرسه
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • داستان
  • پایان نامه
  • آداب ماه رمضان
  • گیاهان در قرآن
  • آسیب های جسمی تلفن همراه
  • دست نوشته های طلاب
  • مقاله
  • فرهنگ مهدویت و انتظار در فضای مجازی
  • فاطمه کوثر آفرینش
  • چهل حدیث حضرت زهرا سلام الله علیها
  • وقایع ماه های قمری
  • حجاب
    • نظر دانشمندان و هنرمندان غیر مسلمان در مورد حجاب
  • روز شمار ایام بهمن
  • احادیث
  • نماز
  • راز پروانه شدن

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وبلاگ-كد تاريخ هجري
وبلاگ

آمار سایت

خبرنامه



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب



مهدوی

مهدویت امام زمان (عج)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس