• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

قصه رشادت آن 175 نفر

23 آبان 1395 توسط محمدی


شهدا خوش آمدید، عطر نفس‌های ملکوتی شما تمام فضای ایران را پر کرده بود. نفس که می‌کشیدیم عطرتان را استشمام می‌کردیم. روزی که می‌رفتید پدران و مادرانتان از زیر قرآن عبورتان می‌دادند، سربندتان را می‌بستند، با تمام عشق برایتان دعا می‌کردند، پشت سرتان آب می‌ریختند و هر روز منتظر آمدنتان بودند.
نمی‌دانم کدامشان بودند و آمدنتان را دیدند. دیدند که دلاور مردانشان به قولشان عمل کردند و برگشتند. نمی‌دانم در آن لحظه‌های نفس گیر چه بر شما گذشت. تصورش هم سخت است. هوای داغ جنوب، لباس‌های تنگ غواصی، دست و پای بسته.
همه را کنار هم نشاندند، شاید در آن لحظه فکر می‌کردی اسیر شده‌ای، داشتی فکر می‌کردی به کدام اردوگاه می‌برنتان، چگونه شکنجه‌تان می‌دهند، ولی ناگهان با صدای بولدوزر‌ها، قلبت به شماره افتاد پیش خودت گفتی

چه خبر است؟ وقتی بولدوزرها شروع کردند به ریختن خاک به روی رفقایت و تو نفس‌های آخرشان را می‌شنیدی صدای فریادهای خفه شان را می‌شنیدی و قلبت تکه تکه می‌شد. نفست را حبس کردی و از شدت ترس ناگهان به یاد مادر افتادی، مهربانی‌هایش، به یاد پدر افتادی، دستان پر مهرش، به یاد خواهرت که چقدر دوستش داشتی و دوستت داشت، چقدر دلتنگ همه چیز شدی، وقتی خاک سرد روی بدنت ریخت وقتی دیگر هوایی برای نفس کشیدن نبود و تو تنها خاک را به داخل ریه‌هایت می‌کشیدی و با دست و پای بسته، دست و پا می‌زدی، ناگهان بدنت آتش گرفت، سوختی، استخوان‌هایت از سنگینی خاک شکست، و تو با خودت می‌گفتی خدایا کی تمام می‌شود، چند بار مردنت تکرار شد، چندبار جان دادی، چقدر دست و پا زدی، چقدر سوختی، ای کاش دستانت بسته نبود تا می‌توانستی راحت جان بدهی، دست و پا نزنی.
آخ، خدایا چقدر قلبم درد می‌کشید، چقدر قلبم از تصور جان دادنت تیر می‌کشد، انگار می‌خواهد از شدت غصه بایستد، قلب من هم نمی‌خواهد ضربان بزند، آخ خدایا دلم می‌خواهد همین لحظه جان بدهم از شدت غم عزیزانم، عزیزانی که ساپورت پوشان دهه شصت بودند، با ساپورت پوشان حالا خیلی فرق داشتند. آنها در اوج جوانی و زیبایی ساپورت غواصی پوشیدند و از ایمان و عفت دفاع کردند و اینان ساپورت می‌پوشند و ایمان و عفت را به فنا می‌دهند. خدایا قلبم از این همه ناجوانمردی درد می‌کند.
می‌دانم که با دستان بسته هم می‌توانید دستم را بگیرید. کمکم کنید.


شهدا را یاد کنید با یک صلوات


خانم مهری ایزد پرست ، پایه اول پاره وقت

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: دست نوشته های طلاب لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم: از سخنان خداوند متعال به موسی علیه السلام: ای موسی، هر کاری که برای من انجام شود، اندکش زیاد است و آنچه برای غیر من انجام گیرد زیادش ناچیز است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • اصلی
  • انس با قران
  • خانواده در قرآن
  • اخبار مدرسه
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • داستان
  • پایان نامه
  • آداب ماه رمضان
  • گیاهان در قرآن
  • آسیب های جسمی تلفن همراه
  • دست نوشته های طلاب
  • مقاله
  • فرهنگ مهدویت و انتظار در فضای مجازی
  • فاطمه کوثر آفرینش
  • چهل حدیث حضرت زهرا سلام الله علیها
  • وقایع ماه های قمری
  • حجاب
    • نظر دانشمندان و هنرمندان غیر مسلمان در مورد حجاب
  • روز شمار ایام بهمن
  • احادیث
  • نماز
  • راز پروانه شدن

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وبلاگ-كد تاريخ هجري
وبلاگ

آمار سایت

خبرنامه



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب



مهدوی

مهدویت امام زمان (عج)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس