نامه
سلام برادر عزیزم.
وقتی به یادت می افتم ، احساس می کنم دلم برای تمام مهربانی ها، صلح وصفا و پاکی طینتت تنگ می شود و احساس می کنم کاش بودی تا در سختی های زندگی به تو تکیه کنم می دانم که به ظاهر نیستی اما همیشه در کنارم هستی و لی عیب کار در این است که خیلی ها تو را فراموش کرده اند و به راحتی پا روی عقاید و اعتقاداتمان می گذارند، به راحتی با احساساتمان بازی می کنند، نمی دانم گاهی حتی در انسانیت و آدم بودنشان شک می کنم آخر آن ها نیز فرزندان همین مرز و بوم هستند و از تمام امکاناتش استفاده می نمایند ولی به آسانی دل می شکنند و آن هم نه یک دل بلکه ، خیلی دل ها را به درد می آوردند، دل صاحب عصر و زمان علیه السلام را، دل ولی فقیه مان را ، دل شما و … . کاش شما بودید یا حداقل مردم خود را به نفهمی نمی زند که با خون سرخ شما تمام یا بیشتر چرخ های پیشرفت کشورمان می چرخد یا اگر خودتان بودید
حتما تأثیرات بیشتر داشتید و این به خاطر پاکی روحتان بود، آری اگر بودید دیگر دشمنان لعنت شده مان به خود جرأت نمی دادند که از هر سو و به هر روش بر فرهنگ و ملتمان بتازند آخر می دانی به تازگی پیشرفت کرده اند و سایر برادران بی گناهمان را به ناحق و تنها به خاطر تلاششان برای پیشرفت کشور شهید می کنند، با این همه که از ملتمان می ترسند ولی آنقدر پرو هستند که با اینکه دائم ضایع می شوند ولی باز دست بردار نیستند و این تنها به خاطر کم رنگ شدن شما در نزد مردم و کمی هم به خاطر جهالت و نادانی اندکی از مردم است که به آن ها رو می دهند.این ها همه وقتی به یادت می افتم در تفکراتم موج می زند اما اگر تو بودی فکرم را تنها مشغول خوبی ها می کردم همانند الان که مشغول تو خوب عزیز است.
امیدوارم همانطور که من به یاد تو هستم تو نیز به فکرم باشی
دوستت دارم و دلم برایت بسیار تنگ است.
صدیقه حیدری، پایه 3