هر آنچه دید جز زیبائی ندید...
در میان مصیبت ها گریانم برای مصیبت زینت، چه کشید خواهر غم دیده به هنگام جدایی، چه صبری بود صبر زینب! چه دلی بود دل زینب! من ولی اینجا متحیرم چرا گفت هر چه دیدم جز زیبایی نبود!
در عصر عاشورا زینب کبری چه دید؟ برادر در قتلگاه و زینب تنها و بی پشت و پناه. چه کند برای یاری حسین؟ رو به میدان می کند کو عباسش؟ کو علی اکبرش؟ کو عون و جعفرش؟ به ناچار صدا می زند در میان شما مسلمانی نیست؟ می دانست بیهوده است! با تمام وجود صدا زد یا رسول الله صل الله علیه و اله و سلم. شمر لعین با سر بریده از گودال قتل گاه بیرون می آید؛ سر چه کسی؟
کسی که جبرئیل برایش لالائی گفت. میکائیل و اسرافیل و عزرائیل در خدمتش بودند و عرش، خود از کشته شدنش لرزید. وای بر تو شمر سیاه دل! که محمد مصطفی صل الله علیه و اله، علی مرتضی علیه السلام، فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسن مزکّی علیه السلام و ائمه هدی علیهم السلام و انبیاء و اوصیا را سر بریدی! اگر کشتند حسین را چرا به یغما بردند لباسش را؟ انگشت و انگشتر را؟ مگر نه اینکه رسول خدا گفته بود با کفار که می جنگید بدنشان را عریان نکنید. اسب بر کشتگان نتازید و مبادا اسیران را از کنار عزیزانشان عبور دهید! اینان که آل الله بودند! اینان که از گوشت و خون رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بودند. ننگشان باد آنانی که دل زینب را شکستند و به زنان و کودکان و حریم خیمه ها رحم نکردند. آنانی که خیمه ها را آتش زدند و کودکان بی پناه را آواره بیابان کردند. چه کشید عمه زینب در آن شب غریب چگونه به اشک چشم یتیمان خاتمه دهد بعد از این همه هتک حرمت. آیا می دانست که چه آینده دردناکی در انتظارشان است؟ آنها را با شتران بی جهاز می بردند آنها را در کوچه پس کوچه های کوفه می چرخانند!؟ داستان سرهای بالای نیزه را می دانست؟ آری زینب کبری می دانست و گفت هر چه دیدم جز زیبای نبود.
زهرا ناصحی ، پایه اول