لبیک
هنوز صدای لبیکشان در گوش آسمان و قلب گرم زمین هست.هنوز مردمان به یاد دارند آن زمان را که بی چون و چرا در لحظه های سخت جنگ و تحریم تنها یک کلام بر زبان داشتند که (( لبیک یا اماما)).
این اولین باری نبود که حق قد علم می کرد و مردانی از جنس نور و شهادت پشت به پشت هم پرچم ایثار به دست میگرفتند. این اولین باری نبود که رهبری فرمان می داد و عاشقان او جز “لبیک” چیزی نمی گفتند.سالها پیش از این نیز ((محمد صلی الله علیه و آله)) آمد و فریاد عشق سر داد و گروهی هر چند کوچک، آماده شدند تا از جان و مال و هستی خود بگذرند. اما شیطان نیز همه توان خود را گذاشت برای نابودیشان. شیطان همیشه روبروی حق ایستاده؛ از لحظه” سجده” تا زمان “قیام” . شیطان این بار لشگر مشرکان را راهی میدان کرد و ((شعب ابیطالب)) را با چشم به آنها نشان داد. و بعد تحریم و معاهده و سختی طاقت فرسا.
اما آنجا،محمد صلی الله علیه و آله بود، علی علیه السلام بود و خدیجه سلام الله علیها نیز و یاران صغیر و کبیرشان. آن روز سختی شعب با سربلندی تمام شد تا امروز سید محمدحسین پرورش یابد.باز هم تحمیل جنگ و تحریم و یک رهبر از سلاله زهرا سلام الله علیها. محمدحسین لبیک گفت؛سید محمد حسین علم الهدی و جوانان بهشتی دیگری که لبیک گفتند.
رهبر با تمام صلابتش فرمود: ما از تحریم اقتصادی نمی هراسیم و آن را نعمت خفیه خواند و حسین و یارانش که “دانشجویان خط امام” نام گرفتند با گوشت و پوست و استخوان و چشم خود “چشم” گفتند.
از زمان علم الهدی و قدوسی به بعد، باز هم شیطان مجهزتر از قبل پیش آمد تا به حال .باز هم شیطان از “زینت مال ” استفاده کرد برای فریب بندگان خدا . این بار شیطان لشگر آمریکا را جلودار میدان نبرد ساخته و او نیز از سلاح خاموش خود استفاده میکند؛ از ماهواره و اینترنت و… اما شیطان بداند که در این زمان هم رهبری از نسل نور و آفتاب و مردمی از جنس سید حسین و یارانش هستند.رهبری فرمان میدهد و عاشقانش(( لبیک)) می گویند.این مردمان میدانند که شیطان دنیا را زینت میدهد و از “مال و بنون و…” بهره می گیرد برای آنکه بندگی را به فراموشی کشاند.
تحریم هیچگاه وسیله شکست مؤمنان نخواهد بود که مؤمنان برای شکمهاشان بندگی نمی کنند و خدا در قلبهاشان جا دارد.
نوشته خانم فاطمه مؤمنی
تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی
به دلیل سرشناس بودن خانواده ما رفت آمد منزلمان زیاد بود . به طبع آن کار خانه هم زیاد. جارو برقی نداشتیم و مجبور بودیم که تمام خانه را با جارودستی تمیز کنیم و خسته می شدیم.روزی به شوهر خواهرمان گفتیم که یک جارو برقی برایمان تهیه کند و ایشان هم این کار را کرد.
روزی محمد حسین به خانه آمد و و قتی جاروبرقی را دید ناراحت شد و گفت پول داده اید وسیله خارجی خریدید.
نقل از خواهر شهید علم الهدی