و امروز روزی است که عاشقان «یا فارس الحجاز» بر لب دارند و چشم هایشان مدام می چرخد.
تا مگر نگاهی، نیمه نگاهی، گوچه ی چشمی بر آن ها افکنی. و صحرای عرفات امروز میزبان تو شده است ، خوشا به حال حاجیانی که امروز معنای عرفات را دریافته اند و به دیدار شما نائل گشته اند.
و آیا می توان عرفات را ندیده تفسیر کرد؟!.
و تو ای صحرای عرفات! ای که پذیرای پدرم آدم بودی و آن هم وقتی که به خاطر گناه رانده شد؛ مرا نیز پذیرا باش که غرق در گناهم و غرق در غفلتم!
و آیا تو هم گریستی در آن دم که مولا حسین علیه السلام دعالی عرفه ای خواند که تاریخ را به گریه انداخت؟ و ای کاش در موقع رفتن حسین علیه السلام تو ندای مسلم را به آقا می رساندی: یا حسین کوفه میا!! کوفیان غیرت ندارند!!
و چه حس غریبی دارد عصر عرفه! پریشان از اینکه عرفه دارد به پایان می رسد و صاحبم را ندیده ام و این عجب دردی است!
شب های قدر که دست خالی برگشته ایم اگر امروز هم بخشیده نشویم چه باید کرد؟
غم عجیبی بر دل سنگینی می کند انگار محرم از امروز شروع شده است!
قافله به سویت می آید ای سرزمین کربلا!! می آیند تا حجشان را تکمیل کنند، قربانی دهند، عباس گونه طواف کنند و حسین گونه تقصیر کنند، می آیند تا زینب گونه به اسارت بروند.
امروز سرخی غروب دل را به آتش می کشد، مثل روز عاشورا!!
و فردا نفس را باید قربانی کرد تا فطرت به سجده افتد و جود پرواز کند، دل به رکوع رود و ذهن چکه کند از پنجره ی چشم و اشک زمزمه ی ما را بپذیر ای خدای عرفه سر دهد.
ما را بپذیر ای خدای عرفه
ما را بپذیر ای خدای عرفه
ما را بپذیر ای خدای عرفه
خانم ملیحه ترابی، پایه پنجم