سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد . . .
دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست / برپا گر این بزم شعف ذات خداست
گفتم به خرد چه اتفاق افتاده / گفتا که عروسی علی و زهرا است
سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه مبارک باد
دیدم که به عرش شور و شوقی بر پاست / برپا گر این بزم شعف ذات خداست
گفتم به خرد چه اتفاق افتاده / گفتا که عروسی علی و زهرا است
سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه مبارک باد
زمانی غلامی خریدم. از وی پرسیدم: چه نام داری؟گفت: تا چه خوانی؟ گفتم: چه خوری؟ گفت: تا چه خورانی. گفتم: چه پوشی؟ گفت: تا چه پوشانی. گفتم: چه کار کنی؟ گفت: تاچه فرمایی. گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟
پس با خود گفتم: ای مسکین! تو در همه ی عمر خدای تعالی را چنین بنده بوده ای؟!
مردی که با رباخواری ثروتمند شده بود تصمیم گرفت دیگر سختی نکشد و بقیه عمرش را با خوشحالی سپری کند؛ اما در همین موقع عزرائیل علیه السلام از راه رسید تا جان او را بگیرد. دنیا پیش چشم های مرد تیره و تار شد، زاری کنان به عزرائیل علیه السلام گفت: عمری زحمت کشیده ام حالا که وقت استفاده از دسترنجم شده آیا سزاوار است که بمیرم؟ اما عزرائیل علیه السلام توجهی به حرف های او نکرد و خواست جانش را بگیرد. مرد که عزرائیل علیه السلام را مصمم دید گفت: حالا که این طور است صد هزار دینار بگیر و سه روز به من مهلت بده . بعد از سه روز بیا و جانم بگیر! عزرائیل علیه السلام قبول نکرد. مرد گفت: دویست دینار به تو می دهم دو روز مهلت بده! باز هم قبول نکرد. مرد گفت: همه ی داراییم را می دهم فقط یک روز به من مهلت بده که زنده بمانم! بی فایده بود فرشته مأمور هیچ پیشنهادی را قبول نمی کرد. سر انجام مرد گفت: پس به اندازه ای مهلت بده که بتوانم جمله ای بنویسم و برای آیندگان بگذارم. عزرائیل به اندازه ی یک جمله به او مهلت داد. مرد قلم را برداشت و نوشت:
ای مردم، من می خواستم یک روز از عمرم را سیصد هزار دینار بخرم پس شما قدر عمرتان را بدانید چون عمر خریدنی و فروختنی نیست.
الهی نامه عطار
از حکیمی سوال شد: «دوست بهتر است یا برادر؟» گفت: « دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند.»
و از وی سوال کردند: سخت ترین مصائب کدام است؟ گفت: « احتیاج کریم به لئیم»
مردی به حکیم گفت :« برادران دینی در این روزگار عزیز شده اند و نایاب» حکیم به او گفت:«اگر کسی را می طلبی که موؤنت او کنی این چنین برادران بسیارند پیش من»!
تذکرة الاولیاء
صاحب منصبی در حین کار، بر عزیزی روی ترش کرد و دل او را بیازرد. در پی جبران بر آمد، اما هر چه کرد اوضاع به سابق برنگشت. به نزد عالم شهر رفت و پرسید: «چراست که دوست را دشمن بتوان کرد و دشمن را دوست نتوان کردن؟» عالم جواب داد: « از بحر آنکه آباد را ویران کردن آسانتر از ویران را آباد کردن است و شیشه آسان تر توان شکست از آنکه درست کرد.»
کعبه ی عاشقان
می گویند امروز روزی است که چشم زمین بر جمال کعبه افتاد و امروز را می گویند روزی بس عظیم است و پربرکت. می گویند امروز رحمت خدا بر زمین و زمینیان نازل می شود و روزی است که دو نبی خدا به نام های ابراهیم و عیسی علیهم السلام متولد شده اند. نمی دانم دیگران در مورد این جمله چه فکر می کنند اما من می گویم رحمت همان وجود شماست. شما را می گویم آقاجان! شما که خود از جنس بارانی و نور. شما که کعبه دل مشتاقانی و طلیعه ی حضور. کاش امروز کعبه ی عاشقی نمایان می شد و چشم زمینیان به دیدارش روشن. می دانم آقاجان که کویر خسته ی نگاهم تاب تحول آن را ندارد که در نگاه نافذ شما گره بخورد اما سر را بر زمین خواهم افکند و در روز آسمانی شدن زمین چشم بر خاک خواهم دوخت تا شاید رد پایی از کلام شما راه را به من نشان دهد. می خوانم آنچه را از شما به عاشقانتان هدیه شده و به خاطر می آورم آن حدیثی را که از مادرتان زهرا می گویید و الگو بودن ایشان برای شما. پس ددست بر دامان دخت مهربانیها می زنم و از وجود مقدسش مدد می گیرم تا باشم آن گونه که مورد پسند شماست تا شاید این بار"دحوالارض” به گونه ای دیگر باشد و تمام قلب زمین و زمینیان را فرا گیرد و قلب های سنگین گناه آلود را به تپش وادارد برای آنکه زمان آمدن شما فرا رسد… .
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقی است روی لحظه هایم جای پای تو
فاطمه مومنی
کوله بار دلخوشی هایم را بر دوش گرفتم و به راه افتادم. می خواستم درب خانه ای را بزنم که مطمئن بودم در را به رویم خواهند گشود. لحظه ای بیشتر طول نکشید برای رسیدن… .کوله بار را زمین گذاشتم؛ پر بود از دلتنگی، حرف های ناگفته و کلام نا تمام. اما امید هم آنجا بود گوشه ای آرام و بی حرکت.تمام دلتنگی ها و حرفهای گفته و نا گفته را کنار زدم و امید را با دو دست بیرون آوردم. در هنوز بسته بود. با آنکه یک قافله دل پشت در صف کشیده بودند اما راه به روی من باز شد. امید در را برایم باز کرد. اجازه ورود به من داده شد. پای راست را اول گذاشتم و آرام جلو رفتم با یقین قدم های بعدی را برداشتم که من پیش از آن غبار آلودگی ها را با باران اشک شسته بودم. حالا من بودم و او. من بودم و کریمی که کافی بود از او بخواهم. بسم الله گفتم و با یقین شروع کردم ” اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی …” کلام که به “رحمة الله و برکاته ” رسید چشم هایم را باز کردم. هنوز اطرافم پر بود از کسانی که آن ها هم به زیارت آمده بودند اما نه با ماشین و قطار و هواپیما.
امروز همه راضی بودند از زیارتشان که روز مخصوصه زیارت بود و روز برآورده شدن حاجات آن هایی که امید داشتن و یقین.
خدایا زیارت همه را مورد قبول قرار ده و عشق خود را و خاصّانت را به آن ها هدیه کن …
فاطمه مومنی
در روز چهارشنبه 19 مهر سال 91 مصادف با 23 ذی القعده، به مناسبت روز زیارتی مخصوص امام رضا (علیه السلام) طلاب مدرسه ی علمیه زهرائیه در سالن شهیده موسویان این مدرسه گرد هم آمدند و هم نوا با مداح اهل بیت سرکار خانم طالب زیارت امام رضا علیه السلام را قرائت کردند.
در پایان مراسم از شرکت کنندگان در این برنامه با حلیم نذری پذیرایی شد.
حکایت:
روزی فقیری با لباس چرکین به نزد پادشاهی در آمد، پادشاه از آمدن او روی بر هم کشید. یکی از نزدیکان پادشاه گفت: «ای بی ادب! این مقدار هم نمی دانستی که با لباس کثیف نزد سلاطین آمدن عیب است؟»
فقیر در پاسخ گفت: «با لباس چرکین از پیش پادشاهان برگشتن، عیب دو چندان است.»
پادشاه از این سخن خوشش آمد و او را خلعت فراوان بخشید.(1)
هدایت:
این حکایت تذکری است برای ما که بدانیم وقتی به حرم ائمه اطهار علیهم السلام و مکان های مقدس مشرف می شویم، اگر چه ظاهر و لباس پاک و معطر و آراسته داریم؛ اما با باطنی چرکین و آلوده به گناه، در محضرشان قدم گذاشته ایم، پس طوری رفتار کنیم که نتیجه اش پاک شدن باطن زشتمان باشد، چرا که ظاهر آراسته با باطنی زیبا، شیرینی و لطف خاصی دارد و تقوا بهترین لباس است.(2)
——————————————–
(1) کشکول امامت 356/3 با اندکی تصرف.
(2) «لِباسُ التَّقوَیَ ذلکَ خیرٌ» سوره اعراف، آیه 26.
واجب غریب
سرکار خانم حجازی سخن خود را با آیه ی ]یبُنَیَّ أقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُر بِالمَعروفِ وَ انهَ عَنِ المُنکَرِ وَ اصبِر علی ما أصابَکَ إنَّ ذلکَ مِن عَزمِ الاُمُورِ[1][ شروع کردند. این آیه شامل نصیحتی است که حضرت لقمان به پسرش دارند و ایشان را بعد از اقامه نماز، به امر به معروف و نهی از منکر نصیحت می فرمایند؛ خانم حجازی با استناد به این آیه بیان کردند: شخصی که اهل امر به معروف و نهی از منکر است: انسانی است که بسیار صبور، قوی و با اراده است.
با توجه به این که در آیه، نماز و امر به معروف و نهی از منکر در کنار هم یاد شد و به هر سه مورد امر شده است باید گفت: نماز، راهی برای خودسازی و سازندگی فردی است ولی امر به معروف و نهی از منکر سازندگی اجتماعی است. در دین اسلام فرد، نداریم. لقمان به پسرش سفارش می کند که وقتی خودسازی نمودی باید به فکر سازندگی جامعه ی خویش باشی و خود سازی فردی به هیچ عنوان کفایت نمی کند و همه ی افراد جامعه در قبال هم مسئول هستند.
صفحات: 1· 2