• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

غرور علمی

16 اردیبهشت 1397 توسط محمدی

در كتب لغت غرور به معني هر چيزي كه انسان را مي فريبد و در غفلت فرو مي برد تعريف شده و تفاوتي ندارد كه اين غرور در مال و ثروت، جمال و جلال، عبادت و يا در علم باشد، اما شهيد مطهري در مجموعه آثارش مي‌فرمايد: همان طوري كه انسان ها در شرايط مختلفي به چيزهاي زيادي از جمله مال، ثروت، مكنت، عبادت، علم، جنون ثروت و مال و مكنت او را ميگيرد، همين طور هم گاهي اوقات غرور علمي بر انسان مسلط شده و يك جنون علمي بر او مستولي مي شود با اين تفاوت كه مجنون ثروت و قدرت از زيادي ثروت و عبادت و مال و منان مي باشد و در حالي كه جنون علمي از ادراك ضعيف نشأت مي گيرد و هر چيزي وجود ناقصش بهتر است به جز علم، زيرا علم ناقص جنون آور و مست كننده است.

ادامه »

 2 نظر

بروشور ماه مبارک رمضان

31 خرداد 1396 توسط محمدی

دانلود فایل بروشور

 4 نظر

پارسایی با عزت

26 بهمن 1395 توسط محمدی

بسم الله الرحمن الرحیم

یالطیف

 راستی یادمون نره

که مایک طلبه هستیم و همچنین سرباز امام زمان که نگاه ایشان به ماست و هرروز بر اعمال ما نظارت می‌کند؛ یعنی در اصل طلبه یک نماد برای دین محسوب می‌شود پس در اینجا این فرد موظف است که به نحوی رفتار کند که این رفتار او ضربه‌ای به دین وارد نکند تا مبادا فرد یا افرادی نظرشان نسبت به دین عوض شود. داشتن یک چنین موضوعی مستلزم دانستن می‌باشد.

               

1-طلاب گرامی در هر مقطعی که باشند، باید مدام با قرآن کریم در ارتباط بوده و حداقل به فرمایش اساتید روزی پنجاه ‌تا از آیات قران قرائت کرده و همچنین با احادیث اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در ارتباط باشند؛ چراکه احادیث آن‌ها، دل‌ها را زنده می‌کند و باعث موفقیت می‌شود؛ زیرا پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه وآله و سلم) در حق کسانی که احادیث اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را نشر دهند، دعای خیر کرده است. حضرت رسول اکرم (صلی‌الله علیه وآله و سلم) فرمودند: «اللهم ارحم خلفائی ثلاثا، قیل یا رسول‌الله و من خلفائک؟ قال: الذین یبلغون حدیثی و سنتی ثم یعلمونها امتی».

حضرت سه بار فرمودند: خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خود قرار بده. پرسیدند: ای پیامبر خدا! جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: کسانی که حدیث و سنت مرا تبلیغ می‌کنند و

ادامه »

 1 نظر

کوچه های مدینه

14 آذر 1395 توسط محمدی

کوچه های مدینه امشب عرق در غم و اندوه می شود.

از در و دیوار مدینه ماتم می چکد، دیگر مسجد به قدوم فخرآفرینش منور نمی شود. منبر در محراب اشک می نشیند و تمام دقایق بیست و هشت صفر وجب به وجب مدینه خون گریه می کند. دیگر صوت ملکوتی نبی شنیده نمی شود در دل زهرا سلام الله علیها اندوهی به وسعت عالم می نشیند هیچ قلبی تا بحال چنین اندوهی را به خود ندیده، چیزی برای مولا بجز غربت و تنهایی باقی نمانده فردا بغض ها شکسته می شود، دشمنی ها شروع می شود، هتک حرمت ها آغاز می شود. فردا زمین و آسمان سیاه پوش می شود. خورشید هم دلش می خواهد بمیرد.

فردا دیگر طلوعی نیست، غروبی نیست، زمان هم می میرد، فردا پیامبر خوبی ها، اسوه مهربانی ها حامی انسان ها، باقلب پر از درد زمین را به مقصد معراج ترک می کند. با قلبی که پر از تیرهای جاهلان است. فردا جاهلیت دوباره زنده می شود دوباره ابوجهل ها سر بر می کشند. فردا کینه ها زنده می شود، تمام بغضی که در دلشان جمع شده بود فردا سرباز می کند. نفس می برد، صدای بلال قطع می شود، دیگر در مدینه صدای اذان را نمی شنوی، دیگر کوچه های مدینه صدای مناجات های پیامبر را نمی شنوند و چقدر کوچه های مدینه دلگیر می شوند. فردا عرش خدا خون گریه می کند، ملائکه اشک می ریزند، فردا اشک های مدینه با ناله های ام ابیها همسو می شوند، فردا چگونه بدون نفس ملکوتی پیامبر رحمت نفس بکشیم، چگونه صدای او را نشنویم، چگونه سیمای او را نبینیم، گویا همه کر و کور شده اند.

چه تلخ است که پس از هر داغ، چاره ای جز صبر نیست، چگونه باید صبر کرد، زهرا چگونه تحمل کند. علی بی او چه کند؟ ما بی او به کجا خواهیم رسید؟

مهری ایزد پرست، پایه اول پاره وقت

 نظر دهید »

قصه رشادت آن 175 نفر

23 آبان 1395 توسط محمدی


شهدا خوش آمدید، عطر نفس‌های ملکوتی شما تمام فضای ایران را پر کرده بود. نفس که می‌کشیدیم عطرتان را استشمام می‌کردیم. روزی که می‌رفتید پدران و مادرانتان از زیر قرآن عبورتان می‌دادند، سربندتان را می‌بستند، با تمام عشق برایتان دعا می‌کردند، پشت سرتان آب می‌ریختند و هر روز منتظر آمدنتان بودند.
نمی‌دانم کدامشان بودند و آمدنتان را دیدند. دیدند که دلاور مردانشان به قولشان عمل کردند و برگشتند. نمی‌دانم در آن لحظه‌های نفس گیر چه بر شما گذشت. تصورش هم سخت است. هوای داغ جنوب، لباس‌های تنگ غواصی، دست و پای بسته.
همه را کنار هم نشاندند، شاید در آن لحظه فکر می‌کردی اسیر شده‌ای، داشتی فکر می‌کردی به کدام اردوگاه می‌برنتان، چگونه شکنجه‌تان می‌دهند، ولی ناگهان با صدای بولدوزر‌ها، قلبت به شماره افتاد پیش خودت گفتی

ادامه »

 نظر دهید »

اسوه صبر و مقاومت

23 آبان 1395 توسط محمدی

هوا گرم و سوزان بود. لب‌هایش از شدت گرما و تشنگی خشکیده بود. دست و پاهایش بی رمق شده بود. به زور خودش را به بالای تپه رسانید، نگاه کرد، قلبش از چیزی که دید آتش گرفت. بر سر و صورتش زد. چنان سوزشی در قلبش حس کرد که گرما و تشنگی را فراموش کرد. نایی برای راه رفتن نداشت. با چشمانی پر از اشک فقط نگاه می‌کرد. در دل آرزو می‌کرد ای کاش تصمیمش عوض شود، ای کاش رهایش کند، خودش هم می‌دانست که آن ملعون با بغضی که از پدرش دارد دست از سر برادرش برنمی‌دارد. هیچ کاری از دستش بر نمی‌آمد. فقط سعی می‌کرد اشک را از جلوی چشمانش پاک کند تا در آن لحظات آخر بتواند برادرش را بیشتر ببیند. ناگهان آه از نهادش بلند شد. چیزی که دید

ادامه »

 نظر دهید »

دل نوشته حضرت رقیه سلام الله علیها

02 آبان 1395 توسط محمدی

سلام بر تو ای دختر حسین علیه السلام ، سلام بر تو ای رقیه، سلام بر تو ای مظلومه شهیده، ای مهتاب شب های الفت حسین علیه السلام، ای مظلوم ترین فریاد خسته گل نازدانه پدر و ای انیس رنج های عمه، ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا، دست های کوچکت، هنوز بوی نوازش پدر را می داد، نگاه معصوم و چشمان خسته ات نور امید را در قلب محمد تاباند.
تو گل بهشت و فرشته زمین بودی، بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد. رقیه جان هنگامی که به تو سیلی زدن چگونه طاقت آوردی؟ آنگاه که در بیابان تاریک گم شدی چه کسی تو را پیدا کرد و در دامان گرفت؟ چگونه چهل منزل راه را بر شتر بی جهاز سوار شدی و تاب آوردی؟ آنگاه که خبر شهادت عمویت عباس را شنیدی چه حالی داشتی؟ آنگاه که به پدر گفتی پدرجان تشنه ام و تشنگی و عطش جگرم را آتش زده، من نمی دانم که حسین علیه السلام در آن هنگام به تو چه گفت! به یاد لب تشنه پدر و به عشق بابا آب نیاشامیدی و گفتی بابایم حسین با لب تشنه شهید شد.
رقیه جان! در شب یازدهم محرم بر تو چه گذشت؟ آیا به یاد شب گذشته افتادی که بابایت حسین، عمویت عباس و برادرانت علی اکبر و علی اصغر زنده بودند و دیگر در آن شب هیچکدام نبودن و تنها دشمن ظالم بود و خیمه های سوخته؟
رقیه جان! مگر تو چه کرده بودی که دشمن از گوشواره تو هم نگذشت و گوشواره را چنان از گوش تو کشید که گوشت پاره شد. رقیه جان! آن هنگامی که در وداع آخر به پدر عرض کردی: بابا آهسته برو تا تو را سیر ببینم و امام حسین علیه السلام پیاده شد و تو را در آغوش کشید.
هنگامی که اسب بی سوار پدر را دید، سیلی به صورت خود زد و گریبان پاره کرد و فریاد کشید، رقیه در قتلگاه به دنبال پدر می گشت ناگاه صدایی شنید که می گفت: رقیه جان پیش من بیا. واقعا آن صحنه دلخراش بود و دختر پدر را در قتلگاه دید و من نمی دانم در آن زمان بر پدر و دختر چه گذشت؟ پدر چه دید و دختر چه گفت؟ دختر مشغول درد و دل کردن با بدن پاره پاره شد. واقعا که صحنه جگر سوزی بود. رقیه با شهادت خود تاریخ شیعه را روسفید و حادثه کربلا را بیمه کرد.
رقیه در کربلا مصائب و اسارت و رنج ها کشید. رقیه کاخ یزید را لرزاند، رقیه درس صبر و استقامت و وفاداری و شجاعت و آزادگی به همه عالم داد. رقیه اسلحه ای نداشت تا به وسیله آن با دشمن بجنگد اما با مظلومیتش دشمن را خار و زبون کرد و با شهادت مظلومانه اش توانست حقانیت امام حسین علیه السلام و قصاوت قلب دشمنان آن حضرت را فاش کند.
رقیه جان! قلم از نوشتن دردهایت ناتوان است چرا که کربلا پر از مصیبت و معرفت و عشق و شور بود. اگر بخواهیم بگوییم در کربلا بر تو چه گذشت تنها خدایت و عمه ات زینب می دانند. آنچه از مصائب تو گفتیم قطره کوچکی بود از دریای رنج و سختی که بر تو گذشت و آنجایی که سر بابا را در آغوش گرفتی و با او درد دل کردی و دردها و رنج هایت را برای بابا گفتی و در آن لحظه بود که عرش به لرزه افتاد و تمام آسمانیان و فرشتگان به گریه افتادند. رقیه جان با ارزشترین ارت تو برای شیعیان گریه در مصیبتت می‌باشد.
امیدواریم که با اشک بر زندگی حضرت رقیه زندگی کنیم و با اشک بر او بمیریم.
از ققس آن بلبل بشکسته پر آزاد شد راحت از جور و جفا و صدمه صیاد شد
کودکی جان داد اگر در گوشه شام خراب از چنان بیداد کاخ عدل و داد آباد شد


سیده حلیمه کاظمی

 نظر دهید »

شکلات تلخ

02 آبان 1395 توسط محمدی


کاش هیچگاه شیطانی نبود…! ای کاش متجاوزی به خاک سرزمین، به حقوق دیگران چشم طمع نمی دوخت، ای کاش هیچ گاه قابیل هابیل را نمی کشت. ای کاش آدمی، در سوگ هابیلی نمی‌نشست، ای کاش زمین مزه خون انسانی را نمی چشید…!
خودخواهی تا کی؟ تجاوز تا کی؟ دم زدن از حقوق بشر و خود رعایت نکردن تا کی؟
روزهای کودکیم را به یاد دارم که گرمای دستان پدرم و نگاه مهربانش را آرزو داشتم؛ اما او برای دفاع از میهن برای بیرون کردن متجاوز از کشور در کنارم نبود. آن روزها تنها من نبودم که پدرش با او صبحانه نمی خورد. آن روزها تنها من نبودم که در آرزوی نوازش پدرانه تاریکی شب را به روشنایی روز کوک می زد. با این دل آشوبی که آیا باز بابا را می بینم گذر روزها و شبها را بر دیوار کوچک قلبم خط می کشیدم.
زمانی را به یاد دارم که پدرم بعد از ماه ها زنگ خانه را زد و من در نگاه اول بابا را نشناختم. خوب به خاطر می آورم حس غریب آن روزها را، آن زمانی که پدر باید می رفت، پدرها می رفتند! تنها پدرها که نه پسرها هم می رفتند و همه خوب می دانستند که ممکن است این رفتن برگشتنی نداشته باشد.
مادران با دستان پر مهر خود، همانطور که روزی گره قنداقه پسرانشان را بر روی سینه شان می‌زدند، با لالایی مادرانه آنان را در گهواره مهر به خواب می کردند… حالا زمان دفاع، پیشانی بند و بازوبند فرزندانشان را محکم می کردند، می گفتند: خدایا به علی اکبر حسین «علیه السلام» از ما قبول کن.
گاهی که با خود خلوت می کنم و خاطرات کودکیم را مرور می کنم هر ورقش مانند شکلات تلخی است برای کام روحم. زمانی که با دختر دایی هایم سر بر یک بالش می گذاشتیم، شیرین بود ولی از ترس اینکه نکند دیگر بابا نیاید، این شکلات شیرین تلخ می شد.
زمانی که دختر عموهایم را گریان می دیدم در شهادت پدرشان، افتخار شهادت عمویم شیرین بود اما نداشتن دستان پر مهر پدری دخترانش، چنان بغض تلخ در سینه ام می نشاند که گویی من، من دیگر پدرم را نمی بینم.
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیل اله … .
فاطمه حاجی بابایی، اول پاره وقت

 نظر دهید »

قسم به نام پدر

04 اردیبهشت 1395 توسط محمدی

قسم بر آن خوبی هایت که دفتر هزار برگ می خواهد.

قسم بر آن دعای خیرت که همیشه همراهم بوده است.

قسم بر آن دست و بازویی که پیامبر بر آنها بوسه زده است.

قسم بر آن پینه های دستانت که بوی نان با زحمت می دهد.

قسم بر آن نانی که سر سفره ام گذاشتی تا افتخارش نصیب من شود و همه بگویند که سر سفره پدرش بزرگ شده است.

قسم بر آن درآمد کم اما با برکت.

قسم بر آن خستگی هایی که مثل ابر بهار سریع از وجودت دور می شد.

قسم بر آن لباس های خاکی ات که پر افتخارترین لباس های دنیاست.

قسم به آن قناعتی که مادر یک کمد لباس دارد و تو یک سبد.

قسم به دل چو آئینه ات؛ پاک و شفاف.

قسم به آغوش گرمت که گرمای خورشید پیش آن افسانه است.

قسم بر آن اشک های مقدست که به پای غم و اندوه فرزندانت ریختی و قانون غرور و تکبر را بر هم زدی.

قسم بر آن صبوریت که به قول سعدی پدر تو، سنگ زیرین آسیاب بودی.

قسم بر آن چشم های نگران از شرمندگی همسر و فرزندانت.

قسم بر آن دل پر غمت که در دعواها همیشگی تو بی یاور بودی که همه پشت مادر بودند.

قسم بر دل بزرگت که بزرگوارانه حامی همه بودی.

قسم بر تمام کادوهای روز پدر که ارزان ترین و ساده ترین کادوی دنیا است.

اشرف رضایی، استاد و مشاور حوزه

 

 نظر دهید »

یه حس تازه

24 فروردین 1395 توسط محمدی

شب بود و حس تازه و غریبی از افقی سرشار از عشق محیطی که در آن بودم تمام وجودم را پرکرده بود این حس را برای اولین بار در طول عمرم احساس می کردم برای اولین بار بود که می‌توانستم هنگام تحویل سال در مکانی نورانی و مقدس باشم. می‌دانم که لیاقت واژه‌ای دادنی است، نه گرفتنی، درست بر عکس حق!
ساعتم را کوک کردم، ساعتی که شاید خیلی به ندرت در طول زندگی‌اش بیاید که خودم را برایش آماده و مهیا کنم و البته خود ساعت‌ها هم چه بسا دقایق و ثانیه‌ها هم آنجا مقدس می‌شود و ارزشمند!
ساعت 3 بعد از نیمه شب به طور عجیبی هم بیدار شدیم و رهسپار اقیانوس مهربانی!
هوا خیلی سرد بود، اما قدم‌ها استوار و دلها گرم! فاصله‌ی زیادی نبود بعد از گذشت دقایق کمی به بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام رسیدیم، اما هنوز خیال و واقعیت از هم تشخیص دادنی نبود!
حس یکی از این جمعیت بودن را بدون فاصله درک می‌کردم و بدون وقفه تکرار می‌کردم: يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (یوسف88)
واقعا خالی خالی و محتاج عنایت لحظه لحظه‌اش بودم اما اگر به خود می‌آمدی هوا خیلی سرد بود خیلی!!
و در آخر تنها موضوع عجیب! آنجا رنگ دعاها و خواسته‌ها تغییر می‌کند، می‌دانم و می‌دانی چرا!!!

خانم شیما سلبی از طلاب پایه اول ، سال 1395

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 68
رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم: از سخنان خداوند متعال به موسی علیه السلام: ای موسی، هر کاری که برای من انجام شود، اندکش زیاد است و آنچه برای غیر من انجام گیرد زیادش ناچیز است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • اصلی
  • انس با قران
  • خانواده در قرآن
  • اخبار مدرسه
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • داستان
  • پایان نامه
  • آداب ماه رمضان
  • گیاهان در قرآن
  • آسیب های جسمی تلفن همراه
  • دست نوشته های طلاب
  • مقاله
  • فرهنگ مهدویت و انتظار در فضای مجازی
  • فاطمه کوثر آفرینش
  • چهل حدیث حضرت زهرا سلام الله علیها
  • وقایع ماه های قمری
  • حجاب
    • نظر دانشمندان و هنرمندان غیر مسلمان در مورد حجاب
  • روز شمار ایام بهمن
  • احادیث
  • نماز
  • راز پروانه شدن

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وبلاگ-كد تاريخ هجري
وبلاگ

آمار سایت

خبرنامه



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب



مهدوی

مهدویت امام زمان (عج)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس