• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بصیرت

26 بهمن 1391 توسط محمدی

شخص نابینایی از حکیمی پرسید: ممکن است چیزی بدتر از ازدست دادن بینایی وجود داشته باشد؟

او جواب داد: بله ، از دست دادن بصیرت.

 1 نظر

فروتنی

26 بهمن 1391 توسط محمدی

 

شیطانی به شیطان دیگر گفت: « به آن مرد مقدس متواضع نگاه کن که در جاده راه می رود، در این فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار گیرم.»

رفیقش گفت: «به حرفت گوش نمی دهد، تنها به چیزهای مقدس می اندیشد.»

اما شیطان به همان روش مشتاق و متعصب همیشگی اش، خود را به شکل ملک مقرب جبرئیل در آورد و در برابر مرد ظاهر شد گفت:« آمده ام به تو کمک کنم.»

مرد مقدس گفت:« باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی، من در زندگی کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم.»

و به راه خود ادامه داد، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است.

 

 نظر دهید »

نصیحت امام حسین علیه السلام به مرد گناهکار

23 بهمن 1391 توسط محمدی

 هر چه می خواهی بکن

روایت شده است  که مردی به نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت: من مردی هستم اهل گناه، و توانایی ترک گناه را ندارم! پس شما مرا موعظه ای بنمایید!

حضرت در پاسخ او فرمودند: پنج کار را به جای آور سپس هر گناهی که خواهی انجام بده!

اوّل آنکه: از روزی خدا نخور، سپس هر گناهی که می خواهی بکن!

دوّم آنکه: از تحت ولایت خدا خارج شو، سپس هر گناهی که می خواهی بکن!

سوّم آنکه: برو در جایی گناه کن که خدا در آن تو را نبیند، و سپس هر گناهی که می خواهی بکن!

چهارم آنکه: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد، او را از خود دور گردان، و سپس هر گناهی می خواهی بکن!

پنجم آنکه: چون فرشته ی پاسدار دوزخ بخواهد تو را در آتش بیفکند، تو در آتش داخل نشو، و سپس هر گناهی می خواهی بکن!

 

 2 نظر

دوستی

20 آذر 1391 توسط محمدی

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!

پرسیدند : چه می کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!

دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست.

 2 نظر

آیین بندگی

25 مهر 1391 توسط محمدی

زمانی غلامی خریدم. از وی پرسیدم: چه نام داری؟گفت: تا چه خوانی؟ گفتم: چه خوری؟ گفت: تا چه خورانی. گفتم: چه پوشی؟ گفت: تا چه پوشانی. گفتم: چه کار کنی؟ گفت: تاچه فرمایی. گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟

پس با خود گفتم: ای مسکین! تو در همه ی عمر خدای تعالی را چنین بنده بوده ای؟!

 1 نظر

این کالا خریدنی نیست

24 مهر 1391 توسط محمدی

مردی که با رباخواری ثروتمند شده بود تصمیم گرفت دیگر سختی نکشد و بقیه عمرش را با خوشحالی سپری کند؛ اما در همین موقع عزرائیل علیه السلام از راه رسید تا جان او را بگیرد. دنیا پیش چشم های مرد تیره و تار شد، زاری کنان به عزرائیل علیه السلام گفت: عمری زحمت کشیده ام حالا که وقت استفاده از دسترنجم شده آیا سزاوار است که بمیرم؟ اما عزرائیل علیه السلام توجهی به حرف های او نکرد و خواست جانش را بگیرد. مرد که عزرائیل علیه السلام را مصمم دید گفت: حالا که این طور است صد هزار دینار بگیر و سه روز به من مهلت بده . بعد از سه روز بیا و جانم بگیر! عزرائیل علیه السلام قبول نکرد. مرد گفت: دویست دینار به تو می دهم دو روز مهلت بده! باز هم قبول نکرد. مرد گفت: همه ی داراییم را می دهم فقط یک روز به من مهلت بده که زنده بمانم! بی فایده بود فرشته مأمور هیچ پیشنهادی را قبول نمی کرد. سر انجام مرد گفت: پس به اندازه ای مهلت بده که بتوانم جمله ای بنویسم و برای آیندگان بگذارم. عزرائیل به اندازه ی یک جمله به او مهلت داد. مرد قلم را برداشت و نوشت:

ای مردم، من می خواستم یک روز از عمرم را سیصد هزار دینار بخرم پس شما قدر عمرتان را بدانید چون عمر خریدنی و فروختنی نیست.

الهی نامه عطار

 نظر دهید »

حکمت بیاموز

24 مهر 1391 توسط محمدی

از حکیمی سوال شد: «دوست بهتر است یا برادر؟» گفت: « دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند.»

و از وی سوال کردند: سخت ترین مصائب کدام است؟ گفت: « احتیاج کریم به لئیم»

مردی به حکیم گفت :« برادران دینی در این روزگار عزیز شده اند و نایاب» حکیم به او گفت:«اگر کسی را می طلبی که موؤنت او کنی این چنین برادران بسیارند پیش من»!

تذکرة الاولیاء

 نظر دهید »

دوستی آسان، دشمنی سخت

24 مهر 1391 توسط محمدی

صاحب منصبی در حین کار، بر عزیزی روی ترش کرد و دل او را بیازرد. در پی جبران بر آمد، اما هر چه کرد اوضاع به سابق برنگشت. به نزد عالم شهر رفت و پرسید: «چراست که دوست را دشمن بتوان کرد و دشمن را دوست نتوان کردن؟» عالم جواب داد: « از بحر آنکه آباد را ویران کردن آسانتر از ویران را آباد کردن است و شیشه آسان تر توان شکست از آنکه درست کرد.»

 نظر دهید »

هدایت از حکایت

20 مهر 1391 توسط محمدی

حکایت:

روزی فقیری با لباس چرکین به نزد پادشاهی در آمد، پادشاه از آمدن او روی بر هم کشید. یکی از نزدیکان پادشاه گفت: «ای بی ادب! این مقدار هم نمی دانستی که با لباس کثیف نزد سلاطین آمدن عیب است؟»

فقیر در پاسخ گفت: «با لباس چرکین از پیش پادشاهان برگشتن، عیب دو چندان است.»

پادشاه از این سخن خوشش آمد و او را خلعت فراوان بخشید.(1)

هدایت:

این حکایت تذکری است برای ما که بدانیم وقتی به حرم ائمه اطهار علیهم السلام و مکان های مقدس مشرف می شویم، اگر چه ظاهر  و لباس پاک و معطر و آراسته داریم؛ اما با باطنی چرکین و آلوده به گناه، در محضرشان قدم گذاشته ایم، پس طوری رفتار کنیم که نتیجه اش پاک شدن باطن زشتمان باشد، چرا که ظاهر آراسته با باطنی زیبا، شیرینی و لطف خاصی دارد و تقوا بهترین لباس است.(2)

——————————————–

(1) کشکول امامت 356/3 با اندکی تصرف.

(2) «لِباسُ التَّقوَیَ ذلکَ خیرٌ» سوره اعراف، آیه 26.

 نظر دهید »

اسباب بازی یا لوازم التحریر؟!

08 مهر 1391 توسط محمدی

 

دختر شهید بهشتی می گوید:« وقتی پدرم می خواستند، مثلا برای روز تولدمان هدیه ای بخرند، این طور نبود که هر چه خودشان تشخیص دادند، بخرند و آن را به ما هدیه کنند، بلکه قبلا با ما مشورت می کردند و از ما می پرسیدند چه چیزهایی را دوست داریم یا نیاز داریم تا برایمان بخرند. گاهی هم خودمان را همراهش به بازار می بردند. یک بار که به مغازه رفتیم از من پرسیدند، اسباب بازی می خواهی یا لوازم التحریر یا لباس؟ و در نهایت آنچه دوست داشتم برایم می خرید.»(1)

————————————

1- غلام علی، رجایی، سیره شهید بهشتی، ص74.

 

 2 نظر

روزگار را نباید فحش داد!

25 مرداد 1391 توسط محمدی

 

 

  گاهی این نکته به ذهن می آید که آیا واقعاً برخی زمان ها، مکان ها و یا عوامل و حوادث طبیعی در زندگی انسان دخالت دارند؟ آیا بدی و خوبی و شوم بودن را می توان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادی علیه السلام پاسخ این پرسش را به یکی از یارانش توضیح داد.

حسن ابن مسعود می گوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادی علیه السلام رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمی شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یک نزاع غیر مترقبه لباس هایم پاره شده بود، به این خاطر، با ناراحتی تمام در حضور آن گرامی گفتم: عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادی علیه السلام فرمود: ای حسن!

صفحات: 1· 2

 2 نظر

درس های بزرگ از کوچک ترها

10 خرداد 1391 توسط محمدی

امروز سر چهار راه کتک بدی از یک دختر بچه ی هفت ساله خوردم!

دل به دلم بدین تا براتون تعریف کنم

پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف می زدم و برای طرفم شاخ و شونه می کشیدم که : نابودت می کنم، به زمین و زمان می گوبمت تا بفهمی با کی در افتادی، زور ندیدی که این جوری پول مردم رو بالا می کشی و …

یه دختر بچه، یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و می گفت: «آقا گل، آقا این گل رو بگیرید …»!

ادامه »

 1 نظر

نامه ای به امام زمان

17 فروردین 1391 توسط محمدی

ببخشید! شما محبوب مرا ندیده اید؟

سلام،

خوبی؟ …

خسته ام از جمله ی «خوبم و جز دوری تو ملالی نیست». خسته ام از نامه های «این جا هوا خوب است و …» یا « خبرت دهم اسماعیل دانشگاه قبول شد»

عادت کرده ایم که بگوییم منتظریم، عادت کرده ایم بعد از هر صلواتمان بگوییم: « … و عجل فرجهم» یا این که بعد از هر نماز دعای قرج را بخوانیم. حتی از روی عادت برای سلامتی امام زمان علیه السلام صوات نذر می کنیم، به نبودنش، به نیامدنش، به انتظارمان عادت کرده ایم.

آن قدردر این آخر الزمان در فتنه غرق شده ایم که یادمان رفته مدینه فاضله یعنی چه؟ انگار عادتمان شده که هر روز، خبر قتل یکی، یک تصادف مرگبار یا یک سرقت را بشنویم. مثل این که اگر پنج شنبه ها منتظر نباشیم، یکی از کارهای روزمره مان را انجام نداده ایم. یا فکر می کنیم  اگر صبح های جمعه در مراسم دعای ندبه شرکت نکنیم، از دوستانمان عقب مانده ایم، آخرین باری که صبح جمعه بیدار شدیم و از این که « او» نیامده بود، دلمان گرفت؛ کی بود؟ عزیزی می گفت: «خیلی وقت ها منتظریم،

ادامه »

 1 نظر

داستان

16 فروردین 1391 توسط محمدی

صبر شگفت انگیز

یکی از ویژگی های مرجع بزرگوار شیعه حضرت آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی بردباری ایشان در برابر سختی ها و تحمل فشارهای ناگوار زندگی بود. بردباری ایشان هنگام درگذشت فرزندشان (حجت الاسلام حاج مهدی موسوی) همگان را به شگفت واداشته بود. ایشان با یک دنیا آرامش و وقار و بردباری بر جنازه ی فرزند خود نماز گزارده، تسلیم مقدرات الهی گشتند. هنگامی که برخی از دانشمندان و بازاریان محترم تهران برای عرض تسلیت حضور ایشان آمده بودند گفتند: زمانی که آیت الله میرزا عبد العلی تهرانی جوانشان را از دست داده بودند، فرموده بودند: دعا کنید خداوند مهرش را از دلم ببرد، اکنون شما هم دعا بفرمایید خدا مهر این فقید را از دلتان خارج کند، آقای گلپایگانی فرموده بود: اما من می گویم دعا کنید خدا مهر او را در دلم بیشتر کند تا مصیبت مرگ او در دلم بیشتر اثر کند و صبر کنم تا خداوند اجر و ثواب بیشتری به من عطا فرماید!

 1 نظر

بر خویشتن بدی نکن!

02 اسفند 1390 توسط محمدی

بر خویشتن بدی نکن!

شخصی به اباذر نوشت:

به من چیزی از علم بیاموز!

اباذر در جواب گفت:

دامنه ی علم گسترده تر است ولی اگر می توانی بدی نکن بر کسی که دوستش می داری.

مرد گفت:

این چه سخنی است که می فرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟!

اباذر پاسخ داد:

آری! جانت برای تو از همه چیز محبوب تر است. هنگامی که گناه می کنی بر خویشتن بدی کرده ای.

 نظر دهید »

طعم هدیه

21 دی 1390 توسط محمدی


روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد.
مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد.
مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش

ادامه »

 1 نظر

زندگی

21 دی 1390 توسط محمدی

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.

سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند

و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.

اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود،

ادامه »

 نظر دهید »

چشم و هم چشمی

11 دی 1390 توسط محمدی

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است   

                                        شمشاد خانه پرور من از که کمتر است

دسر قبل از شام: چند مدل سوپ و انواع ژل، شام: ماهی، جوجه، میکس، بختیاری، کوبیده، خورشت ماست و … .

نوع پذیرایی: سلف سرویس.

مکان: تالارهای مجلل.

و سا یل مورد نیاز : ماشینی مدل بالا ،دست گلی گران قیمت ،انو اع میو ه های تا بستانه و زمستانه، لباس عروس چند میلیو نی ،جهیز یه ی چندین میلیونی شامل : مایکروفر ،ماشین ظرفشو یی، توستر، فرش های ابریشمی، تلویزیون 47 اینچ، مبل های گران قیمت، 5 دست آرکوپال، 3 دست تفال، 2 دست چدن و … ، عکس هایی به سبک ایتالیایی .

مکان آرایشگاه: بالای شهر.

تعداد میهمانان: بیش از 600 نفر.

ادامه »

 1 نظر

همراه با کاروان

19 آذر 1390 توسط محمدی

نام کاروان: کاروان عاشورا

همراهان: معصوم ترین کودکان و زنان، جوانمردترین مردان

مقصد: سرزمین کربلا، جایگاه مردم دور از خدا، مأنوس با کبر و ریا، بی وفا و بی وفا، کشتن اولاد زهرا در قبال کیسه ای از زر و طلا.

هدف: حفظ ارزشهای اسلام میان مردمی که نداشتند ایمان و نمی شناختند قرآن.

سرانجام: در صحرای محشر، واقعه ی عاشورا، بالا بردن سران، سران یاران و معصومان، با این که می جوشید چشمه ای از خون در آن مکان، حتی می گریست و می گریست آسمان بی کران و فلج شده بود عقربه های زمان، تنها زینب بود با این حزن بی پایان، و بی قراری رقیه در طلب پدری مهربان اما بی نشان، بی جسم و جان، کبود از ضربه های ملعونان آن زمان.

ادامه »

 نظر دهید »

سر بند تبرّک

03 مهر 1390 توسط محمدی

 

صدای توپ و تانک گوشم را آزار می داد. چند دقیقه یک بار صدای ناله ای باعث می شد رگ غیرتم متورّم شود. آسمان بالای سرم پر از گلوله شده بود، آنقدر قرمز و خونین و پر از دود و غبار، که انگار آسمان هم به حال ما گریه می کرد. آخر حق داشت چون ما فقط حال و روز خودمان و چند نفر دیگر در اطرافمان را می دیدیم ولی او بزرگتر و دورتر از همه ی ما بود و ما را از بالا زیر نظر داشت.

ادامه »

 1 نظر

حکمت های لقمان

19 مرداد 1390 توسط محمدی

نخستین حکمتی که از  لقمان آشکار شد.

نخستین حکمتی که از لقمان آشکار شد، این بود که : تاجری مست شد و با هم پیاله اش شرط بست که همه ی آب دریاچه را بنوشد و گرنه، خود و عیالش تسلیم او شوند. وقتی صبح شد و به هوش آمد، {از این شرط بندی پشیمان شد} رفیقش از او می خواست که به شرط عمل کند.

ادامه »

 1 نظر

داستان های خواندنی

19 مرداد 1390 توسط محمدی

درختان بهشتی

پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم فرمودند:

هر کس بگوید: سبحان الله خداوند در برابر آن درختی در بهشت برای او می کارد.

و هر کس بگوید:الحمدلله خداوند در برابر آن درختی در بهشت برای او می کارد.

ادامه »

 نظر دهید »

داستان های خواندنی

01 مرداد 1390 توسط محمدی

داستان حاکم مؤمن و مشرک

در روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام جریان شگفت انگیزی نقل شده است که: حضرت امیرمؤمنان علیه السلام به عبدالله بن یحیی فرمود: از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: در زمان گذشته دو پادشاه بزرگ در گوشه ای از زمین حکومت می کردند که یکی از آن دو فرمانبردار و مطیع خدا و مؤمن بود و دیگری کافر که به آشکارا با دشمنان خدا دوست و با دوستان خدا دشمن بود.

پادشاه کافر مریض شد و

صفحات: 1· 2

 2 نظر

خواندن قرآن در هنگام عقد

29 تیر 1390 توسط محمدی

گفتند عروس سوره نور می خواند…

چرا در خیلی از اوقات مثلاً وقتی که می خواهند خطبه عقد را بخوانند، دروغ ها شروع می شود؟

وقتی که خطله عقد می خوانند، چند بار خاطب می خواهد از عروس «بله» بگیرد، می گویند: عروس رفته گل بچیند.

چرا باید از همان اول دروغ گفته شود؟

چرا این دروغ را به نسل های آینده منتقل کنیم؟

پایه ریز و برنامه ریز این دروغ کیست؟

یکی از وعاظ می فرمود:در یکی از مکان هایی که خطبه عقد جاری می شد، خاطب و خواننده خطبه عقد وقتی می خواست از عروس «بله» بگیرد، گفتند: عروس خانم دارد سوره نور را می خواند. چرا این روش را الگو و نمونه قرار نمی دهیم؟

چه مانعی دارد که موقع عقد به عروس خانم بگویند، قرآن بخواند که اگر خاطب خواست «بله» بگیرد بگویند عروس خانم مشغول تلاوت قرآن است و خدا با او سخن می گوید و خدا به او سفارش می کند، یا اینکه عروس خانم مشغول خواندن سوره یاسین که قلب قرآن است و یا سوره الرحمن که عروس قرآن است و یا مشغول خواندن سوره کوثر که سوره حضرت زهرا سلام الله علیها است می باشد؟!

 57 نظر

لطائف قرآنی

20 تیر 1390 توسط محمدی

ادعای دروغ

شخصی ادعای پیامبری کرد، او را نزد مأمون بردند. مأمون از او پرسید: آیا علامتی داری؟ گفت: آری، علامت من این است که آنچه را در ذهن تو می گذرد، می دانم! مأمون گفت: اکنون در ذهن من چه می گذرد؟ شخص گفت: در ذهن داری که آنچه را به تو می گویم دروغ است. مأمون گفت: راست گفتی و سپس دستور داد او را به زندان بیفکنند. پس از چند روز او را از زندان خارج کرده و پرسید: در این مدت چیزی به تو وحی شد؟ گفت نه. پرسید : چرا؟ گفت: برای اینکه ملائکه وارد زندان نمی شوند!

 2 نظر

داستان های خواندنی

17 خرداد 1390 توسط محمدی

چرا دعاهای ما مستجاب نمی شود؟

امیرالمؤمنین علی علیه السلام روز جمعه در کوفه سخنرانی زیبایی کرد، در پایان سخنرانی فرمود:

ای مردم! هفت مصیبت بزرگ است که باید از آنها به خدا پناه ببریم:

1- عالمی که بلغزد!

2- عابدی که از عبادت خسته گردد!

3- مؤمنی که فقیر شود!

4- امینی که خیانت کند!

5- توانگری که به فقر در افتد!

6- عزیزی که خوار گردد!

7- فقیری که بیمار شود!

در این وقت مردی برخواست ، عرض کرد:

یا امیرمؤمنان ! خداوند در قرآن می فرماید:« ادعونی استجب لکم »: مرا بخوانید ، دعا کنید، تا دعایتان را مستجاب کنم. اما دعای ما مستجاب نمی شود؟

حضرت فرمود: علتش آن است که دلهای شما در هشت مورد:

1- این که خدا را شناختید، ولی حقش را آن طور که بر شما واجب بود بجا نیاوردید، از این رو آن شناخت به درد شما نخورد.

2- به پیغمبر خدا ایمان آوردید ولی با دستورات او مخالفت کردید و شریعت او را از بین بردید! پس نتیجه ی ایمان شما چه شد؟

3- قرآن را خواندید ولی به آن عمل نکردید و گفتید:

قرآن را به گوش و دل می پذیریم اما با آن به مخالفت برخواستید.

4- گفتید ما از آتش جهنم می ترسیم در عین حال با گناهان و معاصی به سوی جهنم می روید.

5- گفتید به بهشت علاقه مندیم اما در تمام حالات کارهایی انجام می دهید که شما را از بهشت دور می سازد. پس علاقه و شوق شما نسبت به بهشت کجاست؟

6- نعمت خدا را خوردید، ولی سپاسگذاری نکردید.

7- خداوند شما را به دشمنی با شیطان دستور داد و فرمود: « ان شیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا » : شیطان دشمن شماست، پس شما او را دشمن بدارید! به زبان با او دشمنی کردید ولی در عمل به دوستی با او برخواستید.

8- عیب های مردم را در برابر دیدگانتان قرار دادید و از عیوب خود بی خبر ماندید و در نتیجه کسی را سرزنش می کنید که خود به سرزنش سزاوارتر از او هستید.

با این وضع چه دعایی از شما مستجاب می شود؟ در صورتی که شما درهای دعا و راه های آن را بسته اید پس از خدا بترسید و عمل هایتان را اصلاح کنید و امر به معروف کنید و نهی از منکر نمایید تا خداوند دعاهایتان را مستجاب کند.

بحار: ج93، ص 277

 نظر دهید »
رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم: از سخنان خداوند متعال به موسی علیه السلام: ای موسی، هر کاری که برای من انجام شود، اندکش زیاد است و آنچه برای غیر من انجام گیرد زیادش ناچیز است.
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • اصلی
  • انس با قران
  • خانواده در قرآن
  • اخبار مدرسه
  • علمی
  • معرفی کتاب
  • داستان
  • پایان نامه
  • آداب ماه رمضان
  • گیاهان در قرآن
  • آسیب های جسمی تلفن همراه
  • دست نوشته های طلاب
  • مقاله
  • فرهنگ مهدویت و انتظار در فضای مجازی
  • فاطمه کوثر آفرینش
  • چهل حدیث حضرت زهرا سلام الله علیها
  • وقایع ماه های قمری
  • حجاب
    • نظر دانشمندان و هنرمندان غیر مسلمان در مورد حجاب
  • روز شمار ایام بهمن
  • احادیث
  • نماز
  • راز پروانه شدن

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
وبلاگ-كد تاريخ هجري
وبلاگ

آمار سایت

خبرنامه



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب



مهدوی

مهدویت امام زمان (عج)
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس